اسم

اسم پسر با خ؛ فهرست کامل اسم پسر که با حرف خ شروع می‌شود ۱۴۰۳

انتخاب اسم پسرانه با حروف الفبا

اسم پسر بر اساس حروف الفبا
برای آشنایی با دیگر اسامی پسرانه زیبا با توجه به اینکه اسم مورد نظر شما با چه حرفی آغاز شود، می‌توانید از جدول زیر استفاده کنید.
الف آ ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی
آنچه در این مطلب خواهید خواند… عدم نمایش
اسم پسر با خ فارسی
اسم پسر با خ اوستایی
اسم پسر با خ عربی
اسم پسر با خ در سایر ریشه ها

نامگذاری یکی از بزرگترین دغدغه پدران و مادران قبل از تولد فرزندشان است. راحت تلفظ شدن، با مفهوم و معنا بودن، هماهنگی با دیگر اسامی اعضای خانواده، سازگار با عرف جامعه و محل زندگی و… از جمله عوامل تاثیر گذار در انتخاب اسم هستند. با توجه به این موضوع و علاقه والدین به انتخاب اسمی شایسته برای فرزندان، گلچینی از زیباترین اسامی پسرانه که با حرف خ آغاز می‌شوند (اسم پسر با خ) را جمع آوری کرده‌ایم.

 

اسم پسر با خ

پیشنهاد کافه نیوز برای اسم پسر با خ:

خرمشاد | خرداد | خسرو | خشایار | خوشچهر | خوشیار | خاوین

 

اسم پسر با خ فارسی

خابان /xābān/

معنی: نام سردار ایرانی در زمان رستم فرخزاد


خاتم /xātam/

معنی: ۱- نقوش و طرح‌های تزیینی روی چوب؛ ۲- انگشتر، مهر تایید، نگینِ انگشتر؛ ۳- در قدیم فرمان، حکم و پایان
فراوانی در ثبت احوال: ۴۲۳
پیشینه تاریخی: نام شهرستانی در جنوب استان یزد.


خاش /xāš/

معنی: کسی که دارای مهر و محبت زیاد است


خاموش /xāmuš/

معنی: ساکت، بی صدا، آرام


خانی /xāni/

معنی: چشمه


خدادوست /xodādust/

معنی: دوستدار خداوند


خدامراد /xodāmorād/

معنی: مراد و آرزویی که خداوند داده است


خدر /xadar/

معنی: ناز پرورده، سست، کرخ


خدیو /xadiv/

معنی: ۱- امیر، رئیس، فرمانروا؛ ۲- پادشاه؛ ۳- خداوند
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: عنوان هریک از پادشاهان دوره‌ی اخیر مصر.


خراد /xarād/

معنی: خراط، چوب تراش، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله دلاوری ایرانی در زمان نوذر پادشاه پیشدادی
پیشینه تاریخی: نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله دلاوری ایرانی در زمان نوذر پادشاه پیشدادی


خرام /xerām/

معنی: راه رفتن از روی عشوه و ناز، مژدگانی، نوید


خرد /xerad/

معنی: عقل، هوش


خردادبرزین /xordādbarzin/

معنی: نام پزشکی ایرانی در دربار خسروپرویز پادشاه ساسانی


خردادپرویز /xordādparviz/

معنی: نام یکی از پادشاهان ساسانی


خردیار /xarad yār/

معنی: خَرد + یار (پسوند دارندگی)، دارنده‌ی خَرد، خَردمند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


خرزاد /xarzād/

معنی: خورزاد، نام یکی از پسران خسروپرویز پادشاه ساسانی


خرسند /xorsand/

معنی: ۱- شادمان، خوشحال؛ ۲- راضی و قانع.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


خرم /xorram/

معنی: ۱- سرسبز و با طراوت؛ ۲- شاد، خوشحال، خوب، خوش؛ ۳- فرخنده، مبارک.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۴۰


خرم شاد /xoram-šād/

معنی: شادان، بسیار شاد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


خروشان /xorušān/

معنی: ۱- آن که خروش بر می‌آورد، خروشنده؛ ۲- مجاز از پر تلاطم و پر سر و صدا و جوشان.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


خزروان /xezervān/

معنی: دریای خزر، نام سردار بهرام چوبینه


خستو /xa(o)stu/

معنی: در قدیم اقرار کننده، معترف
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


خسروداد /xosrodād/

معنی: داده پادشاه


خسروزاد /xosrozād/

معنی: زاده پادشاه


خسروشاد /xosrošād/

معنی: پادشاه شاد و خرم


خشایار /xašāyār/

معنی: دلیر، نیرومند
فراوانی در ثبت احوال: ۶۶۹۹
پیشینه تاریخی: نام دو تن از شاهان هخامنشی ۱) خشایارشای اول: شاه [۴۸۵-۴۶۵ پیش از میلاد] پسر و جانشین داریوش اول، که آتن را تسخیر کرد و آتش زد، در جنگ دریایی با یونان شکست خورد و به ایران بازگشت. ۲) خشایارشای دوم: شاه ایران [۴۲۴ پیش از میلاد] که پس از ۴۵ روز پادشاهی به دست برادرش کشته شد.


خشنود /xošnud/

معنی: ۱- خوشحال و راضی؛ ۲- در قدیم به معنی قانع.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۲


خموش /xamuš/

معنی: ساکت، خاموش، بی صدا


خنجست /xanjast/

معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری در زمان هرمز پسر انوشیروان پادشاه ساسانی


خندان چهره /xandānčehre/

معنی: گشاده رو، خندان رو


خواجو /xāju/

معنی: مصغر خواجه، آقا، سرور کوچک


خورچهر /xodrčehr/

معنی: چهره درخشان و نورانی


خورزاد /xurzād/

معنی: نام یکی از پسران خسروپرویز پادشاه ساسانی


خورشاد /xoršād/

معنی: ۱- خورشید؛ ۲- مجاز از آفتاب.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


خورمهر /xormehr/

معنی: درای مهر و محبت خورشید


خوش آفرید /xošāfarid/

معنی: شادمان، شادمان آفریده شده


خوشچهر /xoščehr/

معنی: آن که چهره‌ای زیبا و خوشایند دارد


خوشزاد /xoš zād/

معنی: نکوزاد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


خوشکام /xoškām/

معنی: کامروا، به کام رسیده


خوشنوا /xoš navā/

معنی: خوش آواز، دارای آواز دل نشین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


خوشنواز /xoš navāz/

معنی: ماهر در نواختن ساز.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


خوشیار /xoš yār/

معنی: دوست و یار شاد و شادمان
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۸

 

اسم پسر با خ اوستایی

خاشین /xāšin/

معنی: نام پسر خسروان، شاهین


خاکسار /xāksār/

معنی: فروتن


خدنگ /xadang/

معنی: درختی با چوب های سخت


خدیر /xadir/

معنی: خوبی و نیکویی


خدیش /xadiš/

معنی: کدخدا، پادشاه


خردمند /xaradmand/

معنی: دارای خرد و قدرت اندیشه، عاقل.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


خردور /xeradvar/

معنی: گونه دیگر خردمند


خرم بخت /xorrambaxt/

معنی: از بزرگان ایرانی


خرمدین /xorramdin/

معنی: دین شاد، نام پدر بابک خرمدین


خشاشه /xašāše/

معنی: از سرداران ایرانی در دوره پادشاهی شاه گشتاسب


خناو /xanāv/

معنی: شبنم صبحگاهی (به کردی)


خنیا /xonyā/

معنی: موسیقی، نغمه و سرود


خوارزم /xārazm/

معنی: زمین درخشان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: ناحیه‌ای از ایران قدیم که اکنون جزو ازبکستان است.


خورداد /xor dād/

معنی: خرداد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


خوروند /xorvand/

معنی: منسوب به خور، خورشید گونه


خوش منش /xošmaneš/

معنی: نیک نهاد


خوشان /xošān/

معنی: نام موبدی در زمان ساسانی


خوشبین /xošbin/

معنی: روشن اندیش – آنکه همه را نیکی بیند


خوشخو /xošxu/

معنی: خوش اخلاق، خوش برخورد


خوشروز /xoš ruz/

معنی: نیک روز، دارنده روزگار خوش، دارای زندگی راحت و بارفاه
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۷


خوناس /xoanās/

معنی: اسمی کردی


خونیرث – خونیرس /xonires/

معنی: نام یکی از هفت کشور زمین

 

اسم پسر با خ عربی

خادم /xādem/

معنی: پرستار، خدمتگزار


خادم پیر /xādempir/

معنی: کنایه از سیاره کیوان، خدمتگزار پیر و مرشد


خالد /xāled/

معنی: در قدیم به معنی پاینده و جاوید
فراوانی در ثبت احوال: ۳۳۲۸۶
پیشینه تاریخی: خالد ابن اسعد [قرن اول هجری] صحابی پیامبر اسلام(ص) و از مهاجران به حبش


خالق /xāleq/

معنی: ۱- آنکه کسی یا چیزی را پدید می‌آورد، به وجود آورنده، آفریننده؛ ۲- از نام‌های خداوند.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۹۱۳


خان ملک /xānmalek/

معنی: پادشاه بزرگ


خانعلی /xānali/

معنی: بزرگ بلند مرتبه


خبیر /xabir/

معنی: آگاه، واقف، مطّلع.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


خزعل /xaz’al/

معنی: کسیکه در راه رفتن می لنگد، کفتار


خضر /xezr/

معنی: در تصوف خضر مقامی ممتاز دارد و راهنمای سالکان است.
فراوانی در ثبت احوال: ۷۸۱۷
پیشینه تاریخی: ۱) پیامبری که بنا به روایات با شستشو در چشمه‌ی آب حیات عمر جاودان یافته است. او پیوسته گرد جهان می گردد و درماندگان را یاری می‌کند و گاه بر برخی اولیا ظاهر می‌شود؛ ۲) خضر اتابک لر کوچک [۶۹۲-۹۳ قمری] که به دست حسام‌الدین عمر کشته شد.


خطیب /xatib/

معنی: ۱- آن که در سخنرانی مهارت دارد، سخن ران، آن که خطبه‌ی نماز جمعه را می‌خواند
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۸


خطیر /xatir/

معنی: ارجمند، شریف، بلندمرتبه، صاحب قدر و منزلت


خطیرالدین /xatiroddin/

معنی: بزرگ دین و آئین


خلف /xalaf/

معنی: ۱- صالح، شایسته (فرزند)؛ ۲- جانشین؛ ۳- مجاز از پیروی کننده از پدر در اخلاق و کردار؛ ۴- در قدیم به معنی فرزند.
فراوانی در ثبت احوال: ۷۷۷۷


خلیل /xalil/

معنی: دوست، دوست یکدل
فراوانی در ثبت احوال: ۸۵۳۹۵
پیشینه تاریخی: لقب حضرت ابراهیم(ع) در قرآن کریم. (سوره‌ی نساء آیه‌ی ۱۲۵).


خلیل الرحمان /xalilolrahmān/

معنی: خلیل الله
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۷


خلیل الله /xalilollāh/

معنی: دوست خدا
فراوانی در ثبت احوال: ۴۸۹۱
پیشینه تاریخی: لقب حضرت ابراهیم(ع)


خلیل محمد /xalil-mohammad/

معنی: مرکب از نام‌های خلیل و محمّد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


خیام /xayyām/

معنی: حکیم عمر خیام نیشابوری فیلسوف، ریاضی‌دان، منجم و شاعر نامدار ایران در قرن ۵ هجری، که به خاطر رباعیهایش شهرت دارد. همچنین او را از تدوین کنندگان زیج ملکشاهی و تقویم جلالی می‌دانند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۴۲


خیرالدین /xeiroddin/

معنی: آن که در دین بهترین است


خیرالله /xeyrollāh/

معنی: خیرالهی، نیکویی خدا.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۷۳۷۴


خیراندیش /xeyrandiš/

معنی: خیر خواه، طالب خوبی

 

اسم پسر با خ در سایر ریشه ها

خاچیک /xāčik/

معنی: صلیب کوچک
ریشه: ارمنی


خاروس /xārus/

معنی: نام یکی از فرماندهان اسکندر مقدونی
ریشه: یونانی


خاقان /xāqān/

معنی: لقب پادشاهان چین و ترک، پادشاه
ریشه: ترکی


خاوین /xāvin/

معنی: پاک سرشت
ریشه: کردی


خداطلب /xodātalab/

معنی: خدا(فارسی) + طلب(عربی) خداجو
ریشه: فارسی – عربی


خداکریم /xodākarim/

معنی: خدا(فارسی) + مراد(عربی) نام یکی از سرداران کریمخان زند
ریشه: فارسی – عربی


خرداد /xordād/

معنی: ۱- به معنی کمال و رسائی و صحت؛ ۲- ماه سوم از سال شمسی، پس از اردیبهشت و پیش از تیر، دارای سی و یک روز؛ ۳- در قدیم روز ششم از هر ماه شمسی در ایران قدیم. [خرداد در اوستا هئوروتات haurvatāt آمده است. هئوروتات به معنی کامل، تمام و بی نقص و بی عیب میباشد] ریشه: پهلوی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: از شخصیتهای شاهنامه؛ یکی از پنج تن بزرگان درگاه قباد، که انوشیروان او را شاهد گرفت که اگر مزدک در مباحثه با موبدان فروماند، قباد مزدک را به انوشیروان تسلیم کند.


خردادبه /xordād beh/

معنی: کمال، رسایی و درستی بهتر
ریشه: پهلوی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام یکی از جغرافی‌دانان مسلمان [قرن ۳ هجری]


خسرو /xosro(w)/

معنی: پادشاه
ریشه: پهلوی
فراوانی در ثبت احوال: ۶۲۳۵۶
پیشینه تاریخی: ۱. شاه سلسله‌ی اشکانی: [۱۱۰-۱۲۸ میلادی] که در زمان او ترایانوس (تراژان) امپراتور روم به ایران تاخت و تیسفون را گرفت، ولی با مرگ او جانشینش هادریانوس با ایران صلح کرد و غنایم جنگی را به ایران پس داد؛ ۲. خسرو انوشیروان: شاه ساسانی ملقب به انوشیروان عادل؛ ۳. خسرو پرویز: شاه سلسله‌ی ساسانی [۵۹۰-۶۲۸ میلادی] پسر و جانشین هرمز چهارم؛. خسرو شاه: شاه سلسله‌ی غزنوی [۵۴۷-۵۵۵ قمری] که بر اثر حمله‌ی غیاث‌الدین محمّد سام از پایتخت خود غزنین به لاهور گریخت و معزالدین محمّد سام به جایش بر تخت سلطنت نشست.


خسرو پرویز /xosro-parviz/

معنی: خسرو پرویز یا خسرو دوم [قرن ۶ و ۷ میلادی]، شاه ایران از سلسلهی ساسانی [۵۹۰-۶۲۸ میلادی]، پسر و جانشین هرمز چهارم
ریشه: پهلوی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: خسرو پرویز شورش بهرام چوبین را به یاری ماوربکیوس امپراتور روم فرو نشاند و به بهای آن ارمنستان را به روم واگذار کرد. پس از قتل ماوربکیوس با دولت روم جنگید. اسیای صغیر، شام، فلسطین و مصر را تصرف کرد و مدتی قدرت و شوکت بسیاری به دست آورد. اما از هراکلیوس (هرقل) شکست خود و خلع و مقتول شد و قباد دوم جانشین وی گردید.


خشاش /xašāš/

معنی: مرد تیزسر روان در کار، (منتهی الارب)، مرد زیرک بی باک جلد در کار، (ناظم الاطباء)، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی
ریشه: شاهنامه
پیشینه تاریخی: نام یکی از پهلوانان ارجاسب تورانی در جنگ با گشتاسب


خلج /xalaj/

معنی: نام قبیله ای ترک در افغانستان، نام دهی در ارومیه و قزوین
ریشه: ترکی


خوزان /xozān/

معنی: منسوب به خوز، خوزی، پهلوان ایرانی یاور کیخسرو
ریشه: شاهنامه
پیشینه تاریخی: از بزرگان ایران که بر پارس حمکرانی میکرد، پهلوان ایرانی یاور کیخسرو


خوشناو /xošnāv/

معنی: ۱- خوشنام، نیک نام؛ ۲- نوعی انگور سیاه دانه بزرگ
ریشه: کردی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام یکی از طوایف کرد در ناحیه‌ی چقلاو (= شقلاو)


خوگر /xuger/

معنی: ساکت، متین، خوددار
ریشه: لری

 

از این که با مجموعه اسم پسر با خ همراه ما بودید بسیار سپاسگزاریم. ممکن است در کنار جستجوی خود به دنبال اسامی پسرانه خاص و تک باشید، ما در مطلبی تحت عنوان اسم پسر، لیست کاملی از این اسامی را برای شما آماده کرده‌ایم. همچنین اگر به دنبال اسم پسر ترکی، اسم پسر اصیل ایرانی، اسم پسر کردی یا سایر اسامی پسرانه هستید، می‌توانید آن‌ها را در سایت کافه نیوز جستجو و مطالعه کنید.

آنچه دیگران می‌خوانند
یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
وب گردی:
مطالب مرتبط
  • معنی اسم خسرو چیست؟ (ریشه، فراوانی و اسم های مشابه)


نظر خود را بنویسید (لغو پاسخ)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا