اسم دختر با آ؛ فهرست کامل اسم دختر که با حرف آ شروع میشود ۱۴۰۳
![](https://cofenews.ir/wp-content/uploads/2024/04/222638_611.jpg)
آ
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
عدم نمایش
نامگذاری یکی از بزرگترین دغدغه پدران و مادران قبل از تولد فرزندشان است. راحت تلفظ شدن، با مفهوم و معنا بودن، هماهنگی با دیگر اسامی اعضای خانواده، سازگار با عرف جامعه و محل زندگی و… از جمله عوامل تاثیر گذار در انتخاب اسم دخترانه است. در این مقاله مجموعه کاملی از اسم دختر با آ را برای شما گرداوری کردیم. با ما همراه باشید.
پیشنهاد کافه نیوز برای اسم دختر با آ:
آتریسا | آترین | آدرینا | آذین | آرزو | آرمانا | آرمینا | آرنیکا | آروشا | آرایانا | آریسا | آناهیتا | آناهید | آنوشا | آنیتا | آنیسا | آلما | آیدا | آیسان | آیناز | آسو | آوینا | آرامیس | آنیا
اسم دختر با آ فارسی
آبان آسا /ābān āsā/
معنی: مانند آبان، آبان ماه تغییر آب و هوا است در نتیجه آبان آسا کنایه از کسی است که خلق و خوی متغیر دارد
آبان دیس /ābān dis/
معنی: همانند آبان
آبان مهر /ābān mehr/
معنی: آن که محبت او چون فرشته آبان است
آبانا /ābānā/
معنی: منسوب به آبان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آباندخت /ābān doxt/
معنی: دختری که در آبان زاده شده
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام یکی از زنان داریوش سوم
آبانسا /ābānsā/
معنی: مانند آبان
آبانفام /ābānfām/
معنی: به رنگ آبان کسی که رنگ چهرهاش زرد است
آبانک /ābānak/
معنی: آبان کوچک
آبانه /ābāne/
معنی: منسوب به آبان
آبتاب /ābtāb/
معنی: دختری با چهره زیبا و درخشان، تابان
آبدیس /ābdis/
معنی: مانند آب زلال و شفاف
آبرخ /ābrox/
معنی: زیبا، روشن، لطیف، کسی که چهرهای مانند آب دارد
آبرود /ābrud/
معنی: سنبل نیلوفر، دختری که مانند سنبل خوش نقش و زیباست
آبروشن /ābrušan/
معنی: خوشبخت، ارجمند
آبسالان /ābsālān/
معنی: باغ ها
آبشار /ābšār/
معنی: آبی که به طور طبیعی از بلندی به پستی فرو میریزد
آبشن /ābšan/
معنی: شکل دیگر آویشن، گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخههای فراوان و گل های سفید یا صورتی
آبگل /ābgol/
معنی: گلاب مایعی خوشبو که از برگ گلها بدست میآید
آبگون /ābgun/
معنی: به رنگ آب، آبی، گل نیلوفر
آبگین /ābgin/
معنی: ۱- دارای طبیعت آب؛ ۲- آینه، آیینه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آبگینه /ābgine/
معنی: ۱- شیشه، زجاج، بلور، آینه؛ ۲- (در قدیم) ظرف شیشهای یا بلوری به ویژه جام شراب.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آبلوج /ābluj/
معنی: قند سفید، قند مکرر
آبناز /ābnāz/
معنی: نام زنی در منظومه ویس و رامین، مایه فخر آب، کنایه از لطافت پوست
آبنوش /ābnuš/
معنی: آب گوارا، نام زنی در منظومه ویس و رامین
آبیژ /ābiž/
معنی: صورت دیگر آیید، شراره، اخگر، آتش، کنایه از افراد پر جنب و جوش
آبین /ābin/
معنی: به رنگ آب، همانند آب.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آبینه /ābine/
معنی: همانند آب، به روشنی و درخشندگی آب.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آپام /āpām /
معنی: نام دختر اردشیر دوم و زن فرناباذ والی ایالت هلّس پونت
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آپاما /āpāmā/
معنی: آپام. (نام دختر اردشیر دوم و زن فرناباذ والی ایالت هلّس پونت)
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آپامه /āpāme/
معنی: خوش رنگ و آب
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۲
پیشینه تاریخی: نام دختر «شپی تارمن» سردار ایرانی که سلکوس به فرمان اسکندر با وی (آپامه) ازدواج کرد.
آتر /ātar/
معنی: آذر، آتش، اخگر
آتریا /atriya/
معنی: آتریا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۷
آتریزاد /ātri-zād/
معنی: ۱- آتشین زاده؛ ۲- مجاز از بسیار سرخرو و زیبا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آتریسا /ātrisā/
معنی: ۱- آتشگون، آذرگون، مانند آتش؛ ۲- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۰۷۶
آترینا /ātarinā/
معنی: زیبا و محبوب همگان، آترین، آذرین، نام پسر اوپَدرَم که به نوشته سنگ نوشته بیستون در زمان داریوش پادشاه هخامنشی در خوزستان یاغی شد و خود را پادشاه خوزستان خواند
فراوانی در ثبت احوال: ۳۵۶۲
آتسا /ātsā/
معنی: آتوسا (آتوسا: زبر دست)
آتش /ātaš/
معنی: ۱- حرارت توأم با نور؛ ۲- یکی از عناصر اربعه؛ ۳- مجاز از حرارت و گرما؛ ۴- مجاز از عواطف تند، شور و شوق؛ ۵- مجاز از برق، تلألؤ؛ ۶- (در قدیم) مجاز از شراب.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آتشدخت /ātašdoxt/
معنی: دختر آتش یا دختری که چون آتش است، کنایه از دختر با شور و حرارت
آتشفام /ātašfām/
معنی: به رنگ آتش، دختران سرخ روی
آتشک /ātašak/
معنی: کرم شب تاب، نام یکی از شخصیتهای داستان سمک عیار
آتشگون /ātašgun/
معنی: به رنگ آتش، ارغوانی، دختران سرخ روی
آتشه /ātaše/
معنی: برق؛ (در قدیم) آذرخش؛ ب آذرخش، ۱-
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آتشی /ātaši/
معنی: نام نوعی گل، همچنین نورانی، فروزان، گیرا، مؤثر، به رنگ آتش، سرخ
آتشیزه /ātašize/
معنی: کرم شب تاب
آتشین /ātašin/
معنی: نورانی، فروزان، گیرا، مؤثر، به رنگ آتش، سرخ
آتیس /ātis/
معنی: نام خدای حاصلخیزی فریگیان
آدا /ādā/
معنی: پاداش مینوی، فرشته توانگری
آدخت /ādoxt/
معنی: آتش، دختر آتشین
آدرینا /ādarinā/
معنی: آتشین، سرخ رو، دختر زیبا رو، بانوی آتشین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۵۹۸
آدیش /ādiš/
معنی: آذر، آتش، (در عامیانه) آتیش، اخگر، شراره آتش
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آدیشا /ādišā/
معنی: ۱- منسوب به آتش؛ ۲- مجاز از زیباروی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آدینا /ādinā/
معنی: منسوب به آدین؛ ۲- دارای زیور، زینت و آرایش؛ ۳- مجاز از زیبا.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۳۷
آدینه /ādine/
معنی: روز جمعه، آخرین روز هفته.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۹۷
آذر دخت /āzar-doxt/
معنی: ۱- دختر آذر، دختر آتشین؛ ۲- مجاز از دختر سرخگون؛ ۳- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۳۳۳
آذر فروغ /āzar-forug/
معنی: ۱- شرارهی آتش، پرتو و روشنایی آتش؛ ۲- مجاز از درخشنده و زیبا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آذر گل /āzar-gol/
معنی: نام گلی سرخرنگ که پُرپَر است و به آن گل آتشین میگویند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آذربانو /āzar bānu/
معنی: بانوی آتش گون
آذرجهان /āzarjahān/
معنی: آتش جهنده، آتشخیز
آذرچهر /āzarčehr/
معنی: دارای چهره آتشین، مجازا چهره زیبا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آذرخاتون /āzarxatun/
معنی: آذر+ خاتون، بانوی آتش
آذرخش /āzaraxš/
معنی: صاعقه، برق؛ نام نهمین روز از ماه آذر، آذرگشسب را هم گاه آذرخش گفتهاند
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۰
پیشینه تاریخی: این واژه تصحیفِ «آذرجشن» است و آذرجشن، جشنی در روز آذر (نهم) از ماه آذر بوده که در این روز به زیارت آتشکده ها می رفتند
آذرشب /āzaršab/
معنی: ۱- به معنی شسته در آتش؛ ۲- نام سمندر و پنبه کوهی؛ ۳- برق.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: ۱) فرشتهی موکل آتش که پیوسته در آتش است؛ ۲) نام آتشکدهای که گشتاسب در بلخ بنا نهاد
آذرک /āzarak/
معنی: شراره آتش، اخگر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام دختر یزگرد سوم پادشاه ساسانی
آذرگون /āzargun/
معنی: ۱- به رنگ آتش؛ ۲- نام گلی از انواع شقایق که آن را خجسته نیز میگویند؛ شقایق؛ همیشه بهار (گل).
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آذرمینا /āzarminā/
معنی: ۱- آب آتشگون که در مینا ریزند؛ ۲- کنایه از شراب است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آذرنگ /āzarang/
معنی: آتش رنگ، نورانی، تابناک، آذرگون، روشن.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آذرهمایون /āzarhomāyun/
معنی: نام زنی از نسل سام و نریمان که در آتشکده سفاهان خدمت میکرد (گویند زمانی که اسکندر خواست این آتشکده را خراب کند او خود را به شکل ماری مهیب درآورده و در مقابلش ایستاد)
آذریاس /āzaryās/
معنی: ۱- یاس آتشین، یاس به رنگ آتش؛ ۲- مجاز از زیبارو و معطر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آذرین /āzarin/
معنی: ۱- منسوب به آذر، آتشین؛ ۲- گرم و سوزان؛ ۳- نوعی گل بابونه که نام عامیانه آن بابونهی گاوچشم است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آذین /āzin/
معنی: ۱- زیور، زیب، زینت، آرایش؛ ۲- آیین، رسم و قاعده.
فراوانی در ثبت احوال: ۹۷۲۵
آذین دخت /āzin-doxt/
معنی: آذین + دخت = دختر ۱- زیب و زینت دختران؛ ۲-کنایه از دختر شایسته و زیبا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۳
آذین فر /āzinfar/
معنی: با شکوه و زیبای آرایش شده
آذین گل /āzingol/
معنی: زینت گل، زیورگل، کنایه از زیبایی بسیار زیاد
آرا /ārā/
معنی: مخفف آراینده، ۱- آراستن؛ زیور، زینت و آرایش؛ ۲- آرایشکننده، آراینده. این واژه با واژهی عربی آرا (آراء) به معنی رأیها، نظرها و عقیدهها هم آوا و هم نویسه میباشد.
فراوانی در ثبت احوال: ۹۰۴
آرادخت /ārā doxt/
معنی: آرا + دخت = دختر – دختر آراینده و مشاطهگر، دختر آرایشگر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آراگل /ārāgol/
معنی: آراینده گل ها، زیبا کننده گل ها
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آرام /ārām/
معنی: ۱- سکون، ثبات، آسایش، طمأنینه، صلح، آشتی، راحت؛ ۲-(در قدیم) مایهی آرامش، آرامش بخش، تسلی بخش.
فراوانی در ثبت احوال: ۹۲۳۶
آرام چهر /āram-čehr/
معنی: آرام + چهر= چهره، نژاد ۱- آنکه چهرهاش نشانگر آرامش است؛ ۲- از نژاد و گوهر آرام.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آرامدخت /ārāmdoxt/
معنی: دختر آرام دختر ساکت دختر با وقار
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۷
آرامدل /ārāmdel/
معنی: مایه تسلی خاطر، مایه امید، معشوق، معشوقه
آرامش /ārāmeš/
معنی: اسم مصدر از آرامیدن و آرمیدن، فراغت، راحت، آسایش، صلح، آشتی، ایمنی، امنیت، سنگینی، وقار و طمأنینه.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۱۸
آرامه /ārāme/
معنی: منسوب به آرام
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۸
آرای /ārāy/
معنی: هم معنی با آراستن ۱- آرایش کردن؛ ۲- زیور بستن، زینت دادن، ۳- آماده کردن، مهیا کردن؛ ۴- بیان کردن، بر زبان آوردن.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آرایه /ārāye/
معنی: ۱- آرایش ۲- در ادبیات صنعت بدیعی، صنعت، صناعت ۳- در ریاضی مجموعه ای که عناصر آن با نظم معینی کنار هم قرار گرفته باشد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آرتادخت /ārtādoxt/
معنی: دختر راست گفتار و درست کردار، دختر پاک و مقدس
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۲
پیشینه تاریخی: نام بانویی فرهنگدار و اقتصاد دان است که در زمان اشکانیان به خزانه داری یکی از شهریاران اشکانی رسید.
آرتونیس /ārtonis/
معنی: نام دختر ارته باذ که به ازدواجِ «اِوْمِنس» منشی اسکندر در آمد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آرتیستون /ārtistun/
معنی: نام دخترکوروش پادشاه هخامنشی
آرتیمس /ārtimes/
معنی: هم معنی اسم آرتِمیس
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۱
آرتینا /ārtinā/
معنی: آرتین + ا (پسوند اسم ساز)، منسوب به آرتین
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۷۸
آرتینه /ārtine/
معنی: آرتین + ه (پسوند نسبت)، منسوب به آرتین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آرشیدا /āršidā/
معنی: بانوی درخشان آریایی، بانوی آراسته و درخشان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۸۳۳
آرشین /āršin/
معنی: آرشین نام یکی از زنان دوره هخامنشی میباشد که به کاردانی مشهور بوده و هم به معنای دوست داشتنی نیز میباشد
آرمانا /ārmānā/
معنی: امیدوار، آرزومند
آرماندخت /ārmāndoxt/
معنی: دختری که دیدارش آرزوی قلبی دیگران است
آرماندیس /ārmandis/
معنی: آرمان= کمال مطلوب، ایده آل، آرزو + دیس (پسوند شباهت) ۱- شبیه به آرمان، آرزوگونه؛ ۲- مجاز از شخصِ ایده آل و دارای کمالِ مطلوب.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آرمی دخت /ārmidoxt/
معنی: دختر چالاک
آرمیلا /ārmilā/
معنی: اسم دختران در ایران باستان (شاهدخت)
آرنوش /ārnuš/
معنی: آر = آریایی، ایرانی + نوش = جاوید روی هم به معنی ایرانی و آریایی جاوید.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۸۲
آرنوشا /ārnušā/
معنی: منسوب به آرنوش، آریایی جاویدان، ایرانی جاوید، مرکب از آر به معنای آریایی بعلاوه نوش به معنای جاویدان
فراوانی در ثبت احوال: ۴۷۷
آرنیکا /ārnikā/
معنی: آریایی نیکو کردار، آریایی نیکو رفتار، آریایی خوب و زیبا
فراوانی در ثبت احوال: ۵۵۹۳
آروشا /ārošā/
معنی: درخشان، نورانی، سفید.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۸۰۲
آرونا /ārunā/
معنی: آرون + ا (پسوند نسبت)، منسوب به آرون
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آرویشه /ārviše/
معنی: نام روستایی در نزدیکی بیرجند
آریا چهر /āriyā-čehr/
معنی: آریا + چهر = نژاد، تبار، گوهر، اصل، دارای اصل و نژاد آریایی، آریا نژاد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آریادخت /āriādoxt/
معنی: دختر آریایی، دختر ایرانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: آریادخت «آرتوسونا» از خردمندترین بانوان تاریخ ایران کهن است.
آریانا /āriyānā/
معنی: منسوب به آریا، آریایی، نام قدیم ایران
فراوانی در ثبت احوال: ۹۲۲۳
آریاناز /āriyā nāz/
معنی: ۱- مایهی افتخار نژاد آریایی؛ ۲- مظهر زیبایی و جمال نژاد آریایی.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۰۴
آریاندخت /āriāndoxt/
معنی: دختر آریایی
آریانه /āriyāne/
معنی: نام ایران به شکل کهن که «ایریانه» و «آریانه» (یعنی آریاییها) نامیده میشده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۳
آریژه /āriže/
معنی: نام شهری در زمان اسکندر
آریسا /ārisā/
معنی: اریسا، ایرسا، رنگین کمان، ریشه بوته سوسن کبود، دختری که مانند آریاییان اصیل و نجیب است
فراوانی در ثبت احوال: ۳۸۶۷
آریسان /ārisān/
معنی: آری = آریایی + سان (پسوند شباهت)، مانند آریایی.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۱
آریشیدا /ārišidā/
معنی: آرشیدا، بانوی درخشان آریایی، بانوی آراسته و درخشان
آرین دخت /āriandoxt/
معنی: دختر آریایی، دختر ایرانی
آزاد دخت /āzād-doxt/
معنی: آزاد + دخت = دختر، ۱- دختر آزاده و نجیب و اصیل؛ ۲- دختر شاد و سرافراز.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آزادبخت /āzādbaxt/
معنی: دارای بخت و اقبال آزاد
آزادچهر /āzādčehr/
معنی: آزاد + چهر = اصل، نژاد ۱- آزاد چهره، دارندهی نژاد و گوهر آزاد، دارای چهرهی آزادگان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آزاده /āzāde/
معنی: ۱- آزاد، اصیل؛ ۲- در قدیم به معنای نجیب، شریف، صالح
فراوانی در ثبت احوال: ۶۷۶۹۶
پیشینه تاریخی: نام زنِ چنگ نوازی در زمان بهرام گور.
آزاده خوی /āzādexui/
معنی: دارای خلق وخوی آزاد، ساده، بیتکلف
آزرم /āzarm/
معنی: ۱- داد، انصاف، شرم، حیا، لطف؛ ۲- در قدیم به معنای ملایمت، مهربانی، ارج و قرب، ارزش و احترام، آسودگی، آسایش.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۷
آزرم چهر /ārazm-čehr/
معنی: آزرم + چهر = چهره، ۱- دارای شرم و حیا؛ ۲- دارای روی مهربان؛ ۳- دارندهی نژاد سالم؛ ۴- اندیشمند و محترم.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آزرم خاتون /āzarmxātun/
معنی: آزرم + خاتون = بانوی با حیا
آزرم دخت /āzarmdoxt/
معنی: دختر با حیا
آزرم دخت /ārazm-doxt/
معنی: هم معنی با اسم آزرمیدخت
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آزرمی دخت – آزرمیدخت /āzarmidoxt/
معنی: دختر باحیا، دختر با حیا دختر سنگین و با وجاهت
پیشینه تاریخی: نام دختر پرویز نوه انوشیروان که ۴ ماه بر ایران فرمانروایی کرد.
آزرمین /āzarmin/
معنی: ۱- آزرمگین، با حیا و با شرم؛ مؤدب؛ ۲- با فضیلت و با تقوی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آزیتا /āzitā/
معنی: ۱- سوزن کاری کردن؛ ۲- نقش زدن با قلم بر روی اشیا.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۷۹۲۴
آسا /āsā/
معنی: ۱- آسودن ۲- آسایش دهنده ۳- وقار، ثبات ۴- آراینده ۵- (در قدیم) شکل و شمایل.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۱۴
آسابانو /āsābanu/
معنی: بانوی با وقار، نام یکی از بانوان اساطیری
آسادخت /āsā doxt/
معنی: دختر زیبا، دختر با وقار، دختر آرام
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آسانا /āsānā/
معنی: دختر زیبا.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۷۲
آسایش /āsāyeš/
معنی: اسم مصدر از آسودن راحت، استراحت، آسانی، آسودگی، فراغ، سکون، آرام.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آسمان /ās(e)mān/
معنی: ۱- فضای لایتناهی که منظومهها و صورتهای فلکی در آن قرار دارند؛ ۲ – مجاز از عالم بالا، درگاه قدس خداوند، عالم غیب، جایگاه فرشتگان، عالم الوهیت و قداست؛ ۳- روز بیست و هفتم از هر ماه شمسی در ایران قدیم.
فراوانی در ثبت احوال: ۸۹۰
پیشینه تاریخی: نام فرشتهای موکل تدابیر امور
آسمان هور /āsemānhur/
معنی: خورشید آسمان، کنایه از فردی که زیباییش نظیر ندارد
آسمانه /ās(e)māne/
معنی: آسمان، سقف خانه
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آسودا /āsudā/
معنی: راحت و آرام، آسوده
آسوده /āsude/
معنی: صفت فاعلی از آسودن، استراحت یافته، راحت کرده، آرام گرفته، ساکن، فارغ، خوش، مسرور، بیرنج.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۳۱
آشتی /āšti/
معنی: رنجشی را فراموش کردن، پس از قهر از نو دوستی کردن، وفق، تلفیق، آرامش.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۰۷
آشنا /āšena/
معنی: ۱- دوست و رفیق مقابل بیگانه و غریب؛ ۲- شناسنده، آگاه به چیزی یا امری؛ ۳- عاشق، دلداده؛ ۴- دوست، رفیق.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۴
آشوب /āšub/
معنی: شور، انقلاب
آشیان /āšiān/
معنی: لانه و کاشانه
آفتاب /āftāb/
معنی: ۱- خورشید، شمس، کافه نیوزی نورانی (از ثوابت) مرکز منظومه شمسی که نور و حرارت زمین از آن است؛ ۲- مجاز از نوری که از خورشید به زمین میتابد، نور و تابش خورشید؛ ۳- در قدیم و در مضامین شاعرانه مجاز از زنِ زیبارو؛ چهرهی زیبا.
فراوانی در ثبت احوال: ۹۴۶۱
آفتاب دخت /āftābdoxt/
معنی: دختر آفتاب، دختر خورشید، کنایه از زیبایی و خیره کنندگی
آفرنگ /āfrang/
معنی: حشمت، زیبایی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آفریده /āfaride/
معنی: ۱- مخلوق، خلق شده، از نیستی هست گردیده؛ ۲- بشر، انسان، آدمی.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۹۰
آفرین /āfarin/
معنی: ۱- تحسین، ستایش، مدح، شکر، سپاس، تهنیت، تبریک؛ ۲- نوایی در موسیقی؛ ۳- در قدیم به معنای درخواست و التماس از درگاه خداوند، دعا؛ ۴- آفرینش.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۲۸۹
آفرین دخت /āfarindoxt/
معنی: دختر تحسین برانگیز، دختری که تمام خوبیها را دارد
آفرین گل /āfaringol/
معنی: گل تحسین برانگیز، کنایه از دختر بسیار زیبا
آفرین ماه /āfarinmāh/
معنی: ماه تحسین برانگیز، کنایه از دختری که زیباییش مانند ماه است
آفرین مهر /āfarinmehr/
معنی: کسی که از زیبایی مانند خورشید است یا بسیار با محبت
آفرین ناز /āfarinnāz/
معنی: دختری که بسیار ناز دارد، کنایه از دختر زیبا و طناز
آفرین نوش /āfarinnuš/
معنی: شنونده آفرین، کسی که تحسین همه را بر میانگیزاند
آفرینش /āfarineš/
معنی: ۱- عمل آفریدن، خلقت، خلق، ابداع، انشا، کائنات، ماسوی الله؛ ۲- در قدیم مجاز از همهی آفریدگان، جهان هستی؛ ۳- در قدیم مجاز از سرنوشت، حکم تقدیر.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۵
آفشید /āfšid/
معنی: آف = مهر، خور، شمس + شید = نور، روشنایی، خورشید، آفتاب ۱- نور و روشنایی خورشید؛ ۲- آفتاب، خورشید؛ ۳- مجاز از زیبا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آگاه دخت /āgāhdoxt/
معنی: دختر آگاه، دختر مطلع، بانوی باخبر
آلاله /ālāle/
معنی: گیاهی است از تیرهی آلالهها، شقایق، لالهی نعمان، لالهی قرمز.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۱۵
آلاوه /ālāve/
معنی: آتشدان، شعله آتش، جایی که در آن آتش روشن میکنند
آلوگونه /ālugune/
معنی: نام همسر اردشیر اول پادشاه هخامنشی، کسی که سرخی گونههایش به آلو میماند، دختر زیبا و به اصطلاح سرخ و سفید
آلیسا /alisa/
معنی: ایرسا، رنگین کمان، به بوته سوسن کبود نیز بدان جهت که دارای گلهای زرد و سفید و کبود است ایرسا گویند
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۲
آلینا /ālinā/
معنی: مجاز از زیبا و سرخ روی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۰۷
آمتیس /āmetis/
معنی: آمیتیس، نام دختر خشایار پادشاه هخامنشی
آمستریدا /āmesteridā/
معنی: نام دختر اردشیر دوم، [از اسامی کهن ایرانی].
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آمستریس /āmesteris/
معنی: برادر زادهی داریوش سوم، زن خشایارشاه، دختر اردشیر دوم؛ از اسامی کهن ایرانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آموده /āmude/
معنی: لعل، مروارید به رشته کشیده، آراسته، پیراسته، پرده
آمیتیدا /āmitidā/
معنی: همسر کوروش کبیر و نام دختر ایشتوویگو (آستیاگ) از پادشاهان ماد، که فرزندان او از شوهر اولش (سپیتامه) به نامهای «سپیتاک» و «مهاجران» از طرف کوروش به مقام ساتراپی [استاندار] منصوب گشتند.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۳
آمیتیس (آمیتیس) /āmitis/
معنی: شاهدخت ایرانی دختر هووخشتر (شاه ماد) و نوهی کیاکسار پادشاه ماد که پس از آن که نبرد بین شام و بابل و مصر با مادها به صلح انجامید به خواست پادشاه وقت که پدرش بود، به همسری بخت النصر پادشاه مصر در آمد. وی (بخت النصر) باغ های معلق بابل [از عجایب هفتگانه] را برای زنش آمیتیس ساخت.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۰۳
آنارام /anārām/
معنی: روشنایی بی فروغ و بی پایان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۳
آنوشا /ānušā/
معنی: مذهب و کیش.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۷۷۵
آهار /āhār/
معنی: گلی مرکب با گل برگهای پیوسته به رنگهای سفید، قرمز، نارنجی، صورتی، یا دو رنگ که انواع گوناگون کم پر و پُرپَر دارد
آهنگ /āhang/
معنی: ۱- قصد، عزم، نیت، اراده؛ ۲- اندیشه، خرد؛ ۳- صوت؛ ۴- سیما، قیافه؛ ۵- در موسیقی به معنی لحن، ملودی، قطعهی موسیقی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۹
آهو /āhu/
معنی: غزال، غزاله، مجاز از معشوق زیبا، (در قدیم) مجاز از چشم زیبا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۷۲۷
آهو دخت /āhu-doxt/
معنی: آهو + دخت = دختر ۱- دختری به زیبایی آهو؛ ۲- مجاز از دختر زیباروی و شاهد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آهی /āhi/
معنی: غزال، شاهد، معشوق، عیب
آهید /āhid/
معنی: در گویش فارس آهوی صحرایی
آوا /āvā/
معنی: ۱- آواز، بانگ، صوت؛ ۲- عقیده، رأی؛ ۳- صدایی که به آواز خوانده میشود یا از آلات موسیقی به گوش میرسد؛ ۴- (در قدیم) شهرت، آوازه.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۳۴۴۳
آوادخت /āvādoxt/
معنی: دختر آوازه خوان، بانوی خوش صدا
آوادیس /āvādis/
معنی: کنایه از کسی که دلنشین است یا صدای دلنشینی دارد
آواز /āvāz/
معنی: ۱- هرنوع صدایی که دارای آهنگ باشد، صدای آهنگین؛ ۲- در موسیقی ایرانی صدایی آهنگین معمولاً در قالب یکی از دستگاههای موسیقی سنتی، که از حنجرهی انسان بیرون میآید و معمولاً با کلام همراه است؛ ۳- (در موسیقی ایرانی) گوشهای در دستگاههای شور، افشاری، ماهور و بیات اصفهان؛ ۴- صدا؛ ۵- در قدیم به معنای صدای بلند، خروش و فریاد بوده است.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۰۱
آوازه /āvāze/
معنی: ۱- آگاهی؛ ۲- شهرت نیک، نامآوری؛ ۳- نغمه، ترانه، نوا؛ ۴- در قدیم و موسیقی ایرانی به معنای دستگاه بوده است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آواناز /āvānāz/
معنی: ۱-آوا و صوت قشنگ و زیبا؛ ۲- آوا و صدای متناسب و موزون؛ ۳- آوای توأم با کرشمه و غمزه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آوانوش /āvānuš/
معنی: آوا = صدا، بانگ، شهرت، آوازه + نوش= زندگی، بی مرگی، جاوید، ۱- آوا و صدای زندگی؛ ۲- آوا و صدای جاوید، بانگ بی مرگ و جاوید؛ ۳- مجاز از جاوید و ماندگار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آون /āvan/
معنی: آونگ، نام رشتهای که خوشه انگور و بعضی میوهها را به آن میبندند، آویزان، آویخته
آوید /āvid/
معنی: دانش، خرد، عقل، در زبان اوستایی کلمه های ‘ آوید، وید، ویدا ‘ هر سه به یک معنی به کار رفته است، مشتاق و خواهان
فراوانی در ثبت احوال: ۴۶۱
آویدا /āvidā/
معنی: آویدا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۷
آویده /āvide/
معنی: مشتاق، خواهان
آویز /āviz/
معنی: ۱- هر چیز کوچک و گران قیمت از نوع فلزهای قیمتی، و مانند آنها که به عنوان گردن بند، گوشواره، دست بند و مانند آنها میآویزند؛ ۲- گلی زینتی، به شکل زنگوله و قرمز رنگ؛ گل آویز؛ گل گوشواره؛ ۳- گیاه این گل که از خانوادهی مورد است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آویژه /āviže/
معنی: ۱- ویژه؛ ۲- خالص؛ ۳- معشوق؛ ۴- دلبر؛ ۵- پاکیزه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آویسا /āvisā/
معنی: [آو= آب + ی (پسوند نسبت) + سا (پسوند شباهت)]، مانند آب، همانند آب پاک، روشن و با صفا.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۳۴۳
آویشا /āvišā/
معنی: آویش = آویشن + ا (پسوند نسبت یا اسم ساز))، هم به معنای آویشن است و هم منسوب به آن.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آویشن /āvišan/
معنی: گیاهی از تیرهی نعناعیان با گلهای سفید یا گلی و برگهای کوچک، پونه صحرائی، پونه کوهی.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۳۱
آویشه /āviše/
معنی: آویشن، گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخههای فراوان و گلهای سفید یا صورتی
آیرانا /āyrānā/
معنی: سرزمین آریایی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آیریا /āyriyā/
معنی: هم معنی اسم آریا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آیریانا /āyriyānā/
معنی: به معنی ایران. + ن.ک. آریانا و آریانه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آینه /āyene/
معنی: هم معنی آیینه و آئینه
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۴۱
آیید /āeed/
معنی: شراره، آتش، اخگر، کنایه از شخص پر جنب و جوش
آییژ /āeež/
معنی: شراره، شراره آتش
آیینه (آئینه) /āyine، ā’ine/
معنی: ۱- سطح صاف و صیقل یافته شیشهای یا فلزی که تصویر را منعکس میکند؛ ۲- در تصوف مجاز از دل عارف که حقایق در آن منعکس میشود؛ ۳- در قدیم و در موسیقی ایرانی نوعی طبل یا زنگ بوده که معمولاً در جنگ و از پشت فیل به صدا در میآوردهاند.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۱۲
آئینه /āeene/
معنی: سطح صاف و صیقل یافته شیشهای که تصویر را منعکس میکند، مجاز از دل عارف
اسم دختر با آ اوستایی
آبان داد – آبانداد /ābān dād/
معنی: داده آبان، کسی که در ماه آبان متولد شده است
آتوسا /ātusā/
معنی: در اوستایی زَبَردست – در اوستایی به معنای هوتَئُسا (=آتوسا) مادینه، و نیز نامِ شه بانوی دوست داشتنی گشتاسب شاه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۲۲۹
پیشینه تاریخی: نام چند شاهزاده خانم ایرانی عهد هخامنشی و مشهورترین آنان دختر کوروش بزرگ، زن داریوش اول و مادر خشایارشای اول است [حدود ۵۰۰ سال پیش از میلاد
آتین /ātin/
معنی: در زبان زند و پازند جدید، نو، بوجود آمده
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۴
آذرمه /āzarmah/
معنی: رئیس و بزرگ آتشها (آتشکدهها)
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آرمتی /ārmati/
معنی: فروتنی، پاکی، فرشته محبت، فرشته نگهبان زمین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آرمیتا /ārmitā/
معنی: پارسا، پاک، فروتن.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۹۸۰
آرمیتی /ārmiti/
معنی: ۱- فروتنی، پاک، محبت و الهه زمین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۲
پیشینه تاریخی: در اساطیر (آرمیتی/آرمئیتی/آرمییتی= اسپندارمذ) یکی از نمادهای مادینه ی آریایی و از ایزد بانوان کیش زرتشتی است که در آسمان مینوی نمایشگر مهر و بردباری و فروتنی و در گیتی دختر اَهورامزدا، مادر زمین و فرشته ی نگاهبان آن است.
آزرمیدخت /āzarmi doxt/
معنی: [آزرمی (اوستایی)= پیر ناشدنی+ دخت (پهلوی) = دختر و به معنی دخترِ پیر ناشدنی یا دخترِ همیشه جوان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: خواهر «بوران دخت» و دختر خسرو پرویز، ملکهی ساسانی [۶۳۱ میلادی] که پس از چند ماه سلطنت کشته شد.
آسنا /āsnā/
معنی: روشنایی درونی، سرشت مادرزادی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۷۲۶
آسیمن /āsiman/
معنی: سیمین، نقره فام
آمیتریس /āmitris/
معنی: ستاش کننده، شکر کننده، دختر داریوش سوم هخامنشی و همسر خشایارشا
آناهیت /ānāhit/
معنی: ۱- بیآلایش، پاک، به دور از آلودگی و ناپاکی؛ ۲- در اساطیر به معنای مادر مقدسِ نیالوده (= باکره)، برجسته ترین نماد مادینهی آریایی، نمایهی زن (= مادر کامل) است.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۸۷
آناهیتا /ānāhitā/
معنی: ۱- بیآلایش، پاک، به دور از آلودگی و ناپاکی؛ ۲- در اساطیر به معنای مادر مقدسِ نیالوده (= باکره)، برجسته ترین نماد مادینهی آریایی، نمایهی زن (= مادر کامل) است.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۵۷۱
آناهید /ānāhid/
معنی: ۱- بیآلایش، پاک، به دور از آلودگی و ناپاکی؛ ۲- در اساطیر به معنای مادر مقدسِ نیالوده (= باکره)، برجسته ترین نماد مادینهی آریایی، نمایهی زن (= مادر کامل) است.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۶۸
آنیتا /ānitā/
معنی: آراستگی، مهربانی، خوشرویی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۴۱۷
اسم دختر با آ کردی
آروا /ārvā/
معنی: نام فرشتهای در آیین زرتشت
آرینا /āriyanā/
معنی: از نسل آریایی، نجیب و با اصالت، آرین+ ا (پسوند نسبت)، منسوب به آرین
فراوانی در ثبت احوال: ۹۱۶۰
پیشینه تاریخی: این واژه با آرینا/arina/ هم نویسه است، که در اساطیر آرینا نام ایزد بانوی خورشید در میان قوم قدیمی هیتی است که دیر زمانی آسیای کوچک در سطهی ی آنان بود و از خود فرهنگ و شهر آبادی شایان توجهی را به یادگار گذاشتند
آسکی /āski/
معنی: آهو،کنایه از زیبایی و دلفریبی
آسمین /āsmin/
معنی: ۱- یاسمن (گل)؛ ۲- (در بعضی منابع کردی) آسمان.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۰۳
آسو /āsu/
معنی: ۱- به معنی افق طلایی؛ ۲- در اوستایی آسو به معنای تندی، شتاب و کوشا آمده است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۶۹
آگرین /āgarin/
معنی: ۱- آتشین، آذرین؛ ۲- در کردی کنایه از آدم بسیار شجاع و پرکار است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۲۸
آلند /āland/
معنی: اولین پرتو خورشید
آوان /āvān/
معنی: ۱- آبادان، آباد؛ ۲- مُزد؛ ۳- وسیع، زیاد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۷۱
آوین /āvin/
معنی: ۱. (آو= آب + ین (پسوند نسبت))، به رنگ آب، مانند آب، زلال، پاک؛ ۲- در کردی به معنی عشق.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۷۲۱
آوینا /āvinā/
معنی: ۱- (آو= آب + ین (پسوند نسبت))، به رنگ آب، مانند آب، زلال، پاک؛ ۲- در کردی به معنی عشق.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۱۱۸
آیرین /āyrin/
معنی: ۱- آگرین، آهرین؛ ۲- آتشین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۸۲
اسم دختر با آ ترکی
آبش خاتون /ābešxātun/
معنی: مونث آبش، دختر اتابک سعدبن ابوبکر
آترین /ātarin/
معنی: آتر = آتش + ین (پسوند نسبت)، منسوب به آتش، آتشین؛ ۲- مجاز از زیبارو
فراوانی در ثبت احوال: ۲۷۰۷
پیشینه تاریخی: در دورهی هخامنشی آترین بانویی نامدار از بازماندگان کمبوجیه پسر کوروش شاه بود که بر داریوش بزرگ شورش کرد.
آتلاز /ātlāz/
معنی: اطلس، حریر، پارچه نرم و لطیف اسم
آدلیا /ādliyā/
معنی: نامی، مشهور، مجاز از دختری که به لحاظ زیبایی مشهور و نامی است.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۷۲
آلان قوا /ālānqovā/
معنی: آلان گوا، زیبای وحشی، دختر زیبا
آلتنای /āltenāy/
معنی: ماه طلایی – زر، طلای ناب
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آلتین /āltin/
معنی: آلتنای، زر، طلای ناب نام ایرانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۴
آلتین گلین /āltin galin/
معنی: عروس طلایی
آلتینآی(آلتینای) /āltināy/
معنی: ۱- ماه طلایی، ماه زرین؛ ۲- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۵۷
آلما /ālmā/
معنی: ۱- درخت سیب جنگلی؛ ۲- در ترکی به معنای سیب
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۹۵
پیشینه تاریخی: درخت سیب جنگلی را در رودسر سیب، هسیب و هسی و در توالش سف و در ارسباران و آستارا «آلما» میخوانند
آلماز /ālmāz/
معنی: الماس
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آلیش /āliš/
معنی: شعله، شعله گیر
آلیشان /ālišān/
معنی: شعله ور
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آلین /ālin/
معنی: آل= سرخ + ین (پسوند صفت ساز)، سرخ گون، قرمز رنگ
فراوانی در ثبت احوال: ۷۸۰
پیشینه تاریخی: در قدیم نام روستایی در مرو، سفلای رودخارقان.
آماندا /āmāndā/
معنی: در امان، در پناه تو.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۱۰
آماندانا /āmāndānā/
معنی: آماندا، در امان، در پناه تو
آنا /ānā/
معنی: ۱- زن، مادر، والده، مام؛ ۲- زن سالخورده؛ ۳- اساسی، پایه
فراوانی در ثبت احوال: ۸۵۸۳
پیشینه تاریخی: در میتولوژی یونان، آناپرانا خواهر ملکه دیدون، Didon که افسانهی او به هنگام کوچ مردم تروا به سرزمین های لاتین رواج یافت.
آناتا /ānātā/
معنی: آنا= مادر+ تا= نظیر، مانند، لنگه و به معنای نظیر و مانند مادر، لنگهی مادر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آناتای /ānā tāy/
معنی: ۱- به معنی مانند مادر؛ ۲- نظیر و همتای مادر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آناشید /ānāšid/
معنی: مرکب از کلمه ترکی آنا به معنای مادر و کلمه فارسی شید به معنای خورشید، دختر زیباروی مادر، مایه دلگرمی و روشنایی زندگی مادر
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۹
آنالی /ānāli/
معنی: از دو جزء آنا (مادر) + پسوند نسبت ساز (لی) ۱- دارندهی محبت؛ ۲- برخوردار از محبت مادر؛ ۳- مادر دار، دارای مادر.
فراوانی در ثبت احوال: ۸۰۰
آنایار /ānāyār/
معنی: یار مادر
آنلی /ānli/
معنی: بافهم، باشعور، فهمیده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۳
آنیل /ānil/
معنی: ۱- به خاطر آورده شدن؛ ۲- مشهور، نامی.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۴۴۶
آنیلا /ānilā/
معنی: ۱- افراد مشهور و نامی؛ ۲- مجاز از مشهور و نامی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آنیلار /ānilār/
معنی: ۱- افراد مشهور و نامی؛ ۲- مجاز از مشهور و نامی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آوادان /āvādān/
معنی: زیبا، قشنگ
آی /āy/
معنی: ماه
آی اوز /āy oz/
معنی: ماهرخ، ماهرو
آی بی بی /āy bibi/
معنی: ماه بی بی
آی پارا /āy pārā/
معنی: ۱- ماه پاره، پارهی ماه؛ ۲- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۷۶
آی خانم /āy xanum/
معنی: ماه بانو
آی سودا /āy sudā/
معنی: ۱- ماه در آب؛ ۲- مجاز از زیبا رو و با طراوت.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۷۹۱
آی گوزل /āy gozel/
معنی: ماه زیبا
آیا تای /āyā tāi/
معنی: مثل ماه، دختری که مانند ماه زیباست، بانوی درخشان
آیاتای /āyā tāy/
معنی: ۱- به معنی مانند ماه؛ ۲- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آیآنا /āyānā/
معنی: ماه مادر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آیتا /āitā/
معنی: آی = ماه + تا= نظیر، مانند، لنگه، ۱- نظیر و مانند ماه، لنگه ی ماه؛ ۲- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۴۹
آیتاش /āy tāš/
معنی: همتای ماه – مجاز از زیباروی مثل ماه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آیتان /āy tān/
معنی: ۱- مانند ماه؛ ۲- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۹
آیتای /āy tāy/
معنی: ۱- به معنی مانند ماه، ماه وش؛ ۲- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۱
آیتک /āytak/
معنی: ۱- ماه تنها، ماه بی همتا؛ ۲- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۹۹
آیتکین /āy takin/
معنی: مه وش، مانند ماه، زیبا، غلام ماه
فراوانی در ثبت احوال: ۷۹۱
آیتن /āy tan/
معنی: ۱- به معنی ماه بدن، ماه پیکر، برابر با ماه؛ ۲- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۲۰
آیتین /āy tin/
معنی: ۱- گوشه و لبه ی ماه؛ ۲- مجاز از پاره ماه؛ ۳- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۹
آیجان /āyjan/
معنی: پاک و آراسته همچون ماه
آیدا /āydā/
معنی: مهوش، مانند ماه، درلاتین: خوشحال و شاد اروپایی شده کلمه هاید
فراوانی در ثبت احوال: ۹۷۵۵۲
آیدان /āydān/
معنی: مانند ماه، بانوی زیبا رو، دختری که چهرهاش همچون ماه زیباست
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۰
آیدک /āydak/
معنی: آیتک، مانند ماه
آیدنگ /āydeng/
معنی: مهتاب
آیدینا /āydinā/
معنی: ۱- روشن و مبارک؛ ۲- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۷
آیسا /āy sā/
معنی: آی= ماه + سا (پسوند شباهت)، ۱- مثل ماه، شبیه به ماه؛ ۲- مجاز از زیبا رو.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۷۱۱
آیسان /āysān/
معنی: آی = ماه + سان (پسوند شباهت)، ۱- مثل ماه، همانند ماه، مهسا؛ ۲- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۸۶۰۳
آیسل /āysel/
معنی: ۱- به معنی ماه شفاف، ۲- مترادف معنای ائلسئون به معنی وطن پرست
فراوانی در ثبت احوال: ۶۵۹۰
پیشینه تاریخی: رود قابل کشتیرانی در هلند به طول ۱۱۶ کیلومتر در دهانهی شمالی رود راین که به دریای آیسلمر میریزد.
آیسن /āy sen/
معنی: ۱- به معنی مانند ماه هستی؛ ۲- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۰۶۳
آیسو /āysu/
معنی: آی = ماه + سو = آب ۱- ماه و آب؛ ۲- مجاز از زیبارو، با طراوت و درخشنده.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۲۷۲
آیسون /āy sovan/
معنی: دوستدار ماه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۵
آیسین /aysin/
معنی: مانند ماه زیبارو
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۸
آیشن /āy šen/
معنی: ۱- شبیه ماه؛ ۲- مجاز از زیبا رو.
فراوانی در ثبت احوال: ۹۲۸
آیشین(آیشین) /āy šin/
معنی: ۱- به معنی مثل و مانند ماه و ماهوار، شبیه ماه؛ ۲- مجاز از زیبا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۰۴
آیگین /āygin/
معنی: آی = ماه + گین = جزء پسین بعضی از کلمههای مرکّب به معنی دارنده، همراه ۱- دارنده و همراه ماه؛ ۲- مجاز از زیباروی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۵۵
آیلا /āylā/
معنی: هالهی ماه، هاله.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۶۷۸
آیلار /āy lār/
معنی: ۱- زیبا و پاک، جمع ماه؛ ۲- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۰۵۹
آیلر /āy lar/
معنی: ۱- جمع ماه، ماه ها؛ ۲- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۲۲
آیلی /āyli/
معنی: مهتاب.
فراوانی در ثبت احوال: ۸۲۶
آیلین /āylin/
معنی: هاله، اطراف ماه، هالهی ماه.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۶۴۷۶
آیما /āymā/
معنی: آی= ماه + ما= مخفف ماه،۱- ماهرو؛ ۲- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۷۵۹
آیماه /āymāh/
معنی: آیماه
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۹
آینا /āynā/
معنی: آینه، آبگینه، شیشه، دختر زیبارو، بانوی سپید چهره – مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۴۷
آینور /āynur/
معنی: اسم ترکیبی ترکی_عربی به معنی نور ماه، نورانی مثل ماه، روشنایی ماه
آینور(آینور) /āy nur/
معنی: ۱- روشنایی و فروغ ماه، نور ماه، نورانی مثل ماه؛ ۲- مجاز از مهتاب؛ زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۱۶۵
اسم دختر با آ عربی
آتنا /ātenā/
معنی: از واژههای قرآنی در سوره بقره، آلعمران و کهف به معنای عطا کن به ما، ببخش به ما
فراوانی در ثبت احوال: ۷۹۱۹۴
پیشینه تاریخی: در یونان باستان آتنا رب النوع یونانی مظهر اندیشه، هنرها، دانشها و صنعت، دختر زئوس و الههای است که اسم خود را به شهر «آتن» داده.
آتیه /ātiye/
معنی: ۱- آینده، زمان آینده؛ ۲- مجاز از وضع و حالت چیزی در زمان آینده به ویژه وضع و حالت خوب یا مناسب.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۹۹۷
آسیه /āsiye/
معنی: ۱- اندوهگین؛ ۲- استوانه، ستون
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۶۹۱۲
پیشینه تاریخی: نام زن فرعون [رامسس دوم ۱۳۰۴- ۱۲۳۷ پیش از میلاد] معاصر با موسی(ع) که در روایات اسلامی زنی صالح و متقی و نیکوکار معرفی شده است، و به حضرت موسی(ع) ایمان آورد.
آفاق /āfāq/
معنی: ۱- جمع افق، عالم، گیتی، جهان؛ کرانههای آسمان، اطراف؛ ۲- مجاز از عالم ظاهر و جهان ماده؛ ۳- در قدیم مجاز از جهانیان، همهی مردم جهان بوده است.
فراوانی در ثبت احوال: ۷۱۸۶
آفاق السادات /āfāqosādāt/
معنی: اطراف، کشورها، جهان
آلاء /ālā’/
معنی: ۱- نعمتها، نیکیها، نیکوییها؛ ۲- از واژههای قرآنی.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۲۳۹
آمال /āmāl/
معنی: جمع امل، امیدها، آرزوها.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۷۶
آمنا /āmanā/
معنی: ۱- صورت دیگر آمنه؛ ۲- امین شده؛ ۳- زن ایمان آورنده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آمنه /āmene/
معنی: مؤنث اسم آمن و به معنای ایمن و بیخوف، در امن و امان
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۵۱۵۴
پیشینه تاریخی: [حدود ۴۶ پیش از هجرت] دختر وهب ابن عبد مناف ابن زهره و مادر پیامبر اسلام(ص).
آنسه /ānese/
معنی: ۱- زن نیکو؛ ۲- دختر خانم؛ ۳- زن نیکو زبان.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۸۰
آیات /āyāt/
معنی: جمع آیه، آیهها، نشانهها، علامتها.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۳۱۳
آیه /āyeh/
معنی: نشانه، نشان، معجزه، دلیل، حجت، برهان؛ ۲- اعجوبه، عجیبه
فراوانی در ثبت احوال: ۷۱۸۵
اسم دختر با آ در سایر ریشه ها
آبرنگ /ābrang/
معنی: دختری که پوست لطیف و نرمی دارد
ریشه: لری
آبنوس /ābnus/
معنی: ۱- چوبی سیاهرنگ و سخت و سنگین (گران بها)؛ ۲- درختی هم خانواده با خرمالو که بیشتر در مناطق گرمسیری آسیا و آفریقا میرویَد.
ریشه: یونانی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۷
آپادیپا /āpādipā/
معنی: آتش افروز و گرما بخش، نورانی مانند خورشید
ریشه: سانسکریت
آپگیا /āpgiya/
معنی: وجود فرخنده، نعمت، موهبت
ریشه: سانسکریت
آپگیتی /āpgiti/
معنی: ترانه، آواز دلنشین
ریشه: سانسکریت
آتاشا /ātāšā/
معنی: مجاز از هم نام.
ریشه: فارسی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آتاناز /ātā nāz/
معنی: افتخار پدر، موجب آسایش و شادکامی پدر، عزیزِ پدر.
ریشه: فارسی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۶۶۵
آترا /ātrā/
معنی: ۱- آتشین، آذرین؛ ۲- مجاز از سرخرو و زیبا
ریشه: یونانی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۰
پیشینه تاریخی: آترا دختر پیته، Pithe نوادهی پلهویس،Pelevis و مادر تزه است. بیشتر شهرت آترا از موجودیت شگفت انگیز تزه و قهرمانیهای او سرچشمه میگیرد که سوژهی بسیاری از فیلمها و داستانها نیز شده است چنان که گفتهاند آترا پس از سقوط تزه از کوه که به مرگ او انجامید از فشار اندوه و ناراحتی درگذشت.
آتری /ātri/
معنی: ۱- آتشین، آذرین؛ ۲- مجاز از سرخرو و زیبا
ریشه: یونانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آتور /ātur/
معنی: ۱- آتش، آذر؛ ۲) نام فرشتهی در ایران باستان.
ریشه: پهلوی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۲
پیشینه تاریخی: یک بخش از تقویم قدیمی ایرانی که مغهای دوران پادشاهی ماد بر پایه روح و زروانی آن را تغییر دادهاند
آتورینا /āturinā/
معنی: تغییر دهنده، متحول کننده، مشتق از واژه آشور که با گذشت زمان ش به ت تبدیل شده است
ریشه: آشوری
آدرین /ādrin/
معنی: آدر = آتش + ین (پسوند نسبت) + الف اسم ساز)، ۱- آتشین، سرخروی؛ ۲- مجاز از زیبارو
ریشه: لاتین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۵۹۸
آدنیس /ādonis/
معنی: آدونیس، گلی به زرد و قرمز رنگ که موقع تابش خورشید باز میشود
ریشه: فنیقی
آدورینا /ādorinā/
معنی: آدور، مأخوذ از افسانه گیل گمش بابلی، یاری دهنده، کمک کننده
ریشه: آشوری
آذار /āzār/
معنی: نام ماه سوم از سال شمسی عربی برابر با مارس یا فروردین، بهار
ریشه: سریانی
آذر /āzar/
معنی: ۱- در قدیم آتش، نار؛ ۲- ماه نهم از سال شمسی، نام روز نهم از ماه شمسی در ایران قدیم – ۳ – مجاز از آتشکده
ریشه: پهلوی
فراوانی در ثبت احوال: ۷۶۹۲۳
پیشینه تاریخی: فرشته نگهبان آتش نزد ایرانیان باستان.
آذرنوش /āzar-nuš/
معنی: در شاهنـامه «نوشآذر» آمده و آن نام آتشکدهای است در بلخ که زرتشت در آنجا به دست یک تورانی کشته شد؛ نام آتشکدهی دوم از جملهی هفت آتشکدهی فارسیان.
ریشه: شاهنامه
فراوانی در ثبت احوال: ۴۱۴
آراسته /ārāste/
معنی: صفت مفعولی از آراستن – ۱- آرایش شده و زینت و زیور داده شده؛ ۲- آن که علاوه بر ظاهر مرتب دارای صفتهای خوب اخلاقی نیز هست؛ ۳- (در قدیم) منظم، مرتب، دارای سامان، با زیور و زینت.
ریشه: پهلوی
فراوانی در ثبت احوال: ۴۹۳۹
آرالیا /ārāliyā/
معنی: نام عمومی گروهی از گیاهان علفی، درختی و درختچهای که بعضی از آنها زینتیاند
ریشه: انگلیسی
آرامیس /aramis/
معنی: آرامش، راحتی
ریشه: یونانی
آرامیس /ārāmis/
معنی: آرامش، راحتی
ریشه: یونانی
آرتامیس /ārtāmis/
معنی: هم معنی اسم آرتِمیس، آرتِمیس.
ریشه: یونانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آرتمیز /ārtmiz/
معنی: آرتمیز اول پادشاه هالیکارناس، وی در جنگ خشیارشا ضد یونانیان شرکت داشت و در سالامین جنگید. [این نام در گذشته برای مردان هم بکار رفته است ولی اکنون برای نامگذاری دختران استفاده میشود].
ریشه: لاتین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آرتمیس /ārtemis/
معنی: آرتمیس (در میتولوژی یونان) ایزد بانوی حامی شکار، حیوانات وحشی، گیاهان، عفت زنان و تولد کودکان بوده است؛ نام یکی از بانوان ایران باستان در زمان خشایارشا که دریادار بود.
ریشه: یونانی
فراوانی در ثبت احوال: ۴۳۰۱
پیشینه تاریخی: نام یکی از چند تن الههی یونانی که بر سکههای اشکانی صورت یا علامت آنها نقش شده است
آرتیمیس /ārtimis/
معنی: در اساطیر یونان، خدای شکار و خواهر دوقلوی آپولون، همچنین نام شیرزنی که فرمانده نیروی دریایی کمبوجیه در جنگ بین ایران و یونان بود
ریشه: یونانی
آرزو /ārezu/
معنی: ۱- خواهش، کام، مراد، چشمداشت، امید، توقع و انتظار ۲- میل و اشتیاق برای رسیدن به مراد یا مقصودی معمولاً مطلوب
ریشه: پهلوی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۵۴۷۶
پیشینه تاریخی: (در شاهنامه) دختر شاه یمن و همسر سلم پسر فریدون و نیز دختر ماهیار گوهر فروش و همسر بهرام گور.
آرژان /āržān/
معنی: نقره
ریشه: فرانسوی
آرسینه /ārsine/
معنی: زن مبارز
ریشه: عبری
آرمینا /ārminā/
معنی: آرمین + ا (پسوند نسبت)، منسوب به آرمین
ریشه: شاهنامه
فراوانی در ثبت احوال: ۴۴۵۲
پیشینه تاریخی: نام ساتراپ نشینِ [سرزمین تحت فرمان استاندار] ارمنستان که پارسیان (ایرانیان) به آن «آرمینا» و بابلیان به آن «اورارتو» میگفتند.
آرمینه /ārmine/
معنی: آرمین + ه/-e/ (پسوند نسبت)، منسوب به آرمین
ریشه: شاهنامه
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۱۰
آرنا /ārnā/
معنی: نهر و رودخانه.
ریشه: ترکمنی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۳
آریس /aris/
معنی: ﺩﺧﺘﺮﻯ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻋﺮوﺱ زﯾﺒﺎﺳﺖ، برزگر
ریشه: ارمنی
آریستا /āristā/
معنی: آریستاکس، زیبا و خوشکل مانند عروس (آریس به معنای عروس + تا پسوند مشابهت)، برزگر، کشاورز
ریشه: ارمنی
فراوانی در ثبت احوال: ۴۱۴
آزاله /āzāle/
معنی: گلی خوشبو که معمولا به شکل قیف یا زنگوله است و به رنگهای سفید، صورتی، زرد، قرمز، و ارغوانی دیده میشود
ریشه: فرانسوی
آزالیا /āzāliya/
معنی: گلی خوشبو که معمولا به شکل قیف یا زنگوله است و به رنگهای سفید، صورتی، زرد، قرمز، و ارغوانی دیده میشود
ریشه: انگلیسی
آساره /āsāre/
معنی: نام دختر به زبان لری بختیاری به معنی کافه نیوز.
ریشه: لری
فراوانی در ثبت احوال: ۳۱۴
آسنات /āsenāt/
معنی: نام همسر حضرت یوسف و دختر فوتی فارع کاهن شهر آون (یکی از مناطق مصر) بود
ریشه: یونانی
آسیا /āsiyā/
معنی: بزرگترین قاره از قارههای پنجگانه جهان.
ریشه: عبری
فراوانی در ثبت احوال: ۷۱۹
آشورینا /āšorina/
معنی: منسوب به آشور، برهم زننده، تغییر دهنده، نام دومین فرزند سام که نینوا را بنا نهاد
ریشه: آشوری
آصفه /āsefe/
معنی: آصف + ه (پسوند نسبت)، منسوب به آصف
ریشه: فارسی – عربی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۲۶
آفرودیت /āfrodit/
معنی: ربه النوع زیبایی و عشق و موسیقی یونان باستان، ناهید
ریشه: یونانی
آق بانو /āqbānu/
معنی: آق (ترکی) + بانو (فارسی) = بانوی سپید، کسی که چهرهای زیبا و سفید دارد
ریشه: فارسی – ترکی
آق گل /āqgol/
معنی: آق (ترکی) + گل (فارسی) = گل سفید
ریشه: فارسی – ترکی
آلا /ālā/
معنی: سرخ، سرخکمرنگ.
ریشه: پهلوی
فراوانی در ثبت احوال: ۵۹۳۰
آلاگل /ālāgol/
معنی: آلا (ترکی) + گل (فارسی) = گل رنگی
ریشه: فارسی – ترکی
آلبا /ālbā/
معنی: سحر سپیده روشنی صبح
ریشه: لاتین
آلنوش /ālnuš/
معنی: عروس جاودانی دریا، دختر زیبا و دلربا
ریشه: ارمنی
آلیس /ālis/
معنی: الیس یک اسم دخترانه با ریشه فرانسوی به معنی بانوی نجیب زاده، دختر اصیل
ریشه: فرانسوی
آماتیس /āmātis/
معنی: نوعی کوارتز شفاف به رنگ بنفش یا صورتی که در جواهرسازی به کار میرود
ریشه: یونانی
آن /ān/
معنی: توفیق دهنده، فیض بخش
ریشه: عبری
آنجلا /ānjelā/
معنی: آنجلا شکل دخترانه نام پسر انجلوس
ریشه: انگلیسی
آندیا /āndiyā/
معنی: نام همسر بابلی اردشیر درازدست شهریار هخامنشی است. از او خبر زیادی در دست نیست جز آن که از همسران محبوب پادشاه بزرگ ایرانی بوده است.
ریشه: بابلی
فراوانی در ثبت احوال: ۶۹۱۵
آنژلا /ānželā/
معنی: فرشته خو
ریشه: اسپانیایی
آنو /āno/
معنی: در دین بابلی، نام خدای آسمان
ریشه: بابلی
آنوش /ānuš/
معنی: بی مرگ، جاوید، جاویدان.
ریشه: ارمنی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۵
آنیا /āniā/
معنی: خدای دریا، الهه یونانیها و در ترکی از آنا به معنی مادر میآید و در فارسی به معنی بی نظیر یا عشق مطلق است
ریشه: یونانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۴
آنیسا /ānisā/
معنی: مانند عشق، مبارز بزرگ، خاطره، مانند مهربانان
ریشه: یونانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۴۹۵
آنیکا /anika/
معنی: فرد خوش صورت و زیبا
ریشه: عبری
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۵
آنیه /āniye/
معنی: ظرف ها، گرم
ریشه: قرآنی
فراوانی در ثبت احوال: ۳۳۸
آی پری /āy pari/
معنی: آی (ترکی) + پری (فارسی) = ماه پری
ریشه: فارسی – ترکی
آی نشان /āy nešān/
معنی: آی (ترکی) + نشان (فارسی) = دارای نشان ماه
ریشه: فارسی – ترکی
آیدانا /āydānā/
معنی: آیدان + ا (پسوند نسبت)، منسوب به آیدان
ریشه: فارسی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آیدیس /āydis/
معنی: آی= ماه + دیس (پسوند شباهت)، ۱- شبیه به ماه، مانند ماه، به زیبایی و تابندگی ماه؛ ۲- مجاز از زیبارو.
ریشه: فارسی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۴
آیرا /āyrā/
معنی: ۱- جدا، سوا، دیگری؛ ۲- مجاز از ممتاز و برجسته.
ریشه: ترکمنی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۹
آیسانا /āysānā/
معنی: آی = ماه + سان (پسوند شباهت) + ا (اسم ساز)، ۱- همچون ماه، به مانند ماه، ماه وش؛ ۲- مجاز از زیبارو.
ریشه: فارسی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۳۳
آیسوده /āysude/
معنی: آی = ماه + سوده = ساییده شده، به صورت گَرد درآمده ۱- ماه ساییده شده؛ ۲- مجاز از زیباروی.
ریشه: فارسی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آیسونا /āy sonā/
معنی: ۱- مرغابی ماه گونه، اردک وحشی چون ماه؛ ۲- مجاز از زیبارو.
ریشه: ترکمنی
فراوانی در ثبت احوال: ۶۳۷
آیفر(آیفر) /āy far/
معنی: ۱- شأن و شکوه ماه، عظمت ماه؛ ۲- مجاز از زیبا رو.
ریشه: فارسی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۶
آیگل /āygol/
معنی: آی (ترکی) + گل (فارسی) = گلی چون ماه
ریشه: فارسی – ترکی
آیگل(آیگل) /āy gul/
معنی: ۱- گل ماه، ماه گل، گل زیبا چون ماه؛ ۲- مجاز از زیبارو و لطیف.
ریشه: فارسی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۶۰۲
آینار /āy nār/
معنی: آی = ماه + نار= انار، ۱- انار سفید، ۲- ویژگی کسی که چون انار سرخ است و چون ماه زیباست؛ ۳- مجاز از زیبارو.
ریشه: فارسی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۵
آیناز /āy nāz/
معنی: آی = ماه + ناز، ۱- ماه قشنگ و زیبا؛ ۲- مجاز از زیبارو.
ریشه: فارسی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۶۱۶۱۶
آینام /āy nām/
معنی: [آی = ماه + نام = (در قدیم) مجاز از نشان، اثر، صورت، ظاهر، مشهور]. ۱- روی هم به معنی نشان و اثر ماه؛ ۲- دارای صورت و ظاهر ماه؛ ۳- مجاز از زیبارو.
ریشه: فارسی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
آینوش /āy nuš/
معنی: ۱- ماه جاویدان؛ ۲- مجاز از نور ماهی که پر فروغ و همیشگی است، زیبایی زوال ناپذیر.
ریشه: فارسی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۷