اسم

اسم دختر با آ؛ فهرست کامل اسم دختر که با حرف آ شروع می‌شود ۱۴۰۳

برای آشنایی با دیگر اسامی دخترانه زیبا با توجه به اینکه اسم مورد نظر شما با چه حرفی آغاز شود، می‌توانید از جدول زیر استفاده کنید.
الف
آ
ب
پ
ت
ث
ج
چ
ح
خ
د
ذ
ر
ز
ژ
س
ش
ص
ض
ط
ظ
ع
غ
ف
ق
ک
گ
ل
م
ن
و
ه
ی
آنچه در این مطلب خواهید خواند…
عدم نمایش
اسم دختر با آ فارسی

اسم دختر با آ اوستایی

اسم دختر با آ کردی

اسم دختر با آ ترکی

اسم دختر با آ عربی

اسم دختر با آ در سایر ریشه ها

نامگذاری یکی از بزرگترین دغدغه پدران و مادران قبل از تولد فرزندشان است. راحت تلفظ شدن، با مفهوم و معنا بودن، هماهنگی با دیگر اسامی اعضای خانواده، سازگار با عرف جامعه و محل زندگی و… از جمله عوامل تاثیر گذار در انتخاب اسم دخترانه است. در این مقاله مجموعه کاملی از اسم دختر با آ را برای شما گرداوری کردیم. با ما همراه باشید.

 

پیشنهاد کافه نیوز برای اسم دختر با آ:

آتریسا | آترین | آدرینا | آذین | آرزو | آرمانا | آرمینا | آرنیکا | آروشا | آرایانا | آریسا | آناهیتا | آناهید | آنوشا | آنیتا | آنیسا | آلما | آیدا | آیسان | آیناز | آسو | آوینا | آرامیس | آنیا 

 

اسم دختر با آ فارسی

آبان آسا /ābān āsā/

معنی: مانند آبان، آبان ماه تغییر آب و هوا است در نتیجه آبان آسا کنایه از کسی است که خلق و خوی متغیر دارد


آبان دیس /ābān dis/

معنی: همانند آبان


آبان مهر /ābān mehr/

معنی: آن که محبت او چون فرشته آبان است


آبانا /ābānā/

معنی: منسوب به آبان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آباندخت /ābān doxt/

معنی: دختری که در آبان زاده شده
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام یکی از زنان داریوش سوم


آبانسا /ābānsā/

معنی: مانند آبان


آبانفام /ābānfām/

معنی: به رنگ آبان کسی که رنگ چهره‌اش زرد است


آبانک /ābānak/

معنی: آبان کوچک


آبانه /ābāne/

معنی: منسوب به آبان


آبتاب /ābtāb/

معنی: دختری با چهره زیبا و درخشان، تابان


آبدیس /ābdis/

معنی: مانند آب زلال و شفاف


آبرخ /ābrox/

معنی: زیبا، روشن، لطیف، کسی که چهره‌ای مانند آب دارد


آبرود /ābrud/

معنی: سنبل نیلوفر، دختری که مانند سنبل خوش نقش و زیباست


آبروشن /ābrušan/

معنی: خوشبخت، ارجمند


آبسالان /ābsālān/

معنی: باغ ها


آبشار /ābšār/

معنی: آبی که به طور طبیعی از بلندی به پستی فرو می‌ریزد


آبشن /ābšan/

معنی: شکل دیگر آویشن، گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه‌های فراوان و گل های سفید یا صورتی


آبگل /ābgol/

معنی: گلاب مایعی خوشبو که از برگ گلها بدست می‌آید


آبگون /ābgun/

معنی: به رنگ آب، آبی، گل نیلوفر


آبگین /ābgin/

معنی: ۱- دارای طبیعت آب؛ ۲- آینه، آیینه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آبگینه /ābgine/

معنی: ۱- شیشه، زجاج، بلور، آینه؛ ۲- (در قدیم) ظرف شیشه‌ای یا بلوری به ویژه جام شراب.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آبلوج /ābluj/

معنی: قند سفید، قند مکرر


آبناز /ābnāz/

معنی: نام زنی در منظومه ویس و رامین، مایه فخر آب، کنایه از لطافت پوست


آبنوش /ābnuš/

معنی: آب گوارا، نام زنی در منظومه ویس و رامین


آبیژ /ābiž/

معنی: صورت دیگر آیید، شراره، اخگر، آتش، کنایه از افراد پر جنب و جوش


آبین /ābin/

معنی: به رنگ آب، همانند آب.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آبینه /ābine/

معنی: همانند آب، به روشنی و درخشندگی آب.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آپام /āpām /

معنی: نام دختر اردشیر دوم و زن فرناباذ والی ایالت هلّس پونت
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آپاما /āpāmā/

معنی: آپام. (نام دختر اردشیر دوم و زن فرناباذ والی ایالت هلّس پونت)
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آپامه /āpāme/

معنی: خوش رنگ و آب
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۲
پیشینه تاریخی: نام دختر «شپی تارمن» سردار ایرانی که سلکوس به فرمان اسکندر با وی (آپامه) ازدواج کرد.


آتر /ātar/

معنی: آذر، آتش، اخگر


آتریا /atriya/

معنی: آتریا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۷


آتریزاد /ātri-zād/

معنی: ۱- آتشین زاده؛ ۲- مجاز از بسیار سرخ‌رو و زیبا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آتریسا /ātrisā/

معنی: ۱- آتش‌گون، آذرگون، مانند آتش؛ ۲- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۰۷۶


آترینا /ātarinā/

معنی: زیبا و محبوب همگان، آترین، آذرین، نام پسر اوپَدرَم که به نوشته سنگ نوشته بیستون در زمان داریوش پادشاه هخامنشی در خوزستان یاغی شد و خود را پادشاه خوزستان خواند
فراوانی در ثبت احوال: ۳۵۶۲


آتسا /ātsā/

معنی: آتوسا (آتوسا: زبر دست)


آتش /ātaš/

معنی: ۱- حرارت توأم با نور؛ ۲- یکی از عناصر اربعه؛ ۳- مجاز از حرارت و گرما؛ ۴- مجاز از عواطف تند، شور و شوق؛ ۵- مجاز از برق، تلألؤ؛ ۶- (در قدیم) مجاز از شراب.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آتشدخت /ātašdoxt/

معنی: دختر آتش یا دختری که چون آتش است، کنایه از دختر با شور و حرارت


آتشفام /ātašfām/

معنی: به رنگ آتش، دختران سرخ روی


آتشک /ātašak/

معنی: کرم شب تاب، نام یکی از شخصیتهای داستان سمک عیار


آتشگون /ātašgun/

معنی: به رنگ آتش، ارغوانی، دختران سرخ روی


آتشه /ātaše/

معنی: برق؛ (در قدیم) آذرخش؛ ب آذرخش، ۱-
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آتشی /ātaši/

معنی: نام نوعی گل، همچنین نورانی، فروزان، گیرا، مؤثر، به رنگ آتش، سرخ


آتشیزه /ātašize/

معنی: کرم شب تاب


آتشین /ātašin/

معنی: نورانی، فروزان، گیرا، مؤثر، به رنگ آتش، سرخ


آتیس /ātis/

معنی: نام خدای حاصلخیزی فریگیان


آدا /ādā/

معنی: پاداش مینوی، فرشته توانگری


آدخت /ādoxt/

معنی: آتش، دختر آتشین


آدرینا /ādarinā/

معنی: آتشین، سرخ رو، دختر زیبا رو، بانوی آتشین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۵۹۸


آدیش /ādiš/

معنی: آذر، آتش، (در عامیانه) آتیش، اخگر، شراره آتش
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آدیشا /ādišā/

معنی: ۱- منسوب به آتش؛ ۲- مجاز از زیباروی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آدینا /ādinā/

معنی: منسوب به آدین؛ ۲- دارای زیور، زینت و آرایش؛ ۳- مجاز از زیبا.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۳۷


آدینه /ādine/

معنی: روز جمعه، آخرین روز هفته.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۹۷


آذر دخت /āzar-doxt/

معنی: ۱- دختر آذر، دختر آتشین؛ ۲- مجاز از دختر سرخ‌گون؛ ۳- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۳۳۳


آذر فروغ /āzar-forug/

معنی: ۱- شراره‌ی آتش، پرتو و روشنایی آتش؛ ۲- مجاز از درخشنده و زیبا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آذر گل /āzar-gol/

معنی: نام گلی سرخ‌رنگ که پُرپَر است و به آن گل آتشین می‌گویند.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آذربانو /āzar bānu/

معنی: بانوی آتش گون


آذرجهان /āzarjahān/

معنی: آتش جهنده، آتشخیز


آذرچهر /āzarčehr/

معنی: دارای چهره آتشین، مجازا چهره زیبا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آذرخاتون /āzarxatun/

معنی: آذر+ خاتون، بانوی آتش


آذرخش /āzaraxš/

معنی: صاعقه، برق؛ نام نهمین روز از ماه آذر، آذرگشسب را هم گاه آذرخش گفته‌اند
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۰
پیشینه تاریخی: این واژه تصحیفِ «آذرجشن» است و آذرجشن، جشنی در روز آذر (نهم) از ماه آذر بوده که در این روز به زیارت آتشکده ها می رفتند


آذرشب /āzaršab/

معنی: ۱- به معنی شسته در آتش؛ ۲- نام سمندر و پنبه کوهی؛ ۳- برق.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: ۱) فرشته‌ی موکل آتش که پیوسته در آتش است؛ ۲) نام آتشکده‌ای که گشتاسب در بلخ بنا نهاد


آذرک /āzarak/

معنی: شراره آتش، اخگر
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: نام دختر یزگرد سوم پادشاه ساسانی


آذرگون /āzargun/

معنی: ۱- به رنگ آتش؛ ۲- نام گلی از انواع شقایق که آن را خجسته نیز می‌گویند؛ شقایق؛ همیشه بهار (گل).
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آذرمینا /āzarminā/

معنی: ۱- آب آتش‌گون که در مینا ریزند؛ ۲- کنایه از شراب است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آذرنگ /āzarang/

معنی: آتش رنگ، نورانی، تابناک، آذرگون، روشن.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آذرهمایون /āzarhomāyun/

معنی: نام زنی از نسل سام و نریمان که در آتشکده سفاهان خدمت می‌کرد (گویند زمانی که اسکندر خواست این آتشکده را خراب کند او خود را به شکل ماری مهیب درآورده و در مقابلش ایستاد)


آذریاس /āzaryās/

معنی: ۱- یاس آتشین، یاس به رنگ آتش؛ ۲- مجاز از زیبارو و معطر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آذرین /āzarin/

معنی: ۱- منسوب به آذر، آتشین؛ ۲- گرم و سوزان؛ ۳- نوعی گل بابونه که نام عامیانه آن بابونه‌ی گاوچشم است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آذین /āzin/

معنی: ۱- زیور، زیب، زینت، آرایش؛ ۲- آیین، رسم و قاعده.
فراوانی در ثبت احوال: ۹۷۲۵


آذین دخت /āzin-doxt/

معنی: آذین + دخت = دختر ۱- زیب و زینت دختران؛ ۲-کنایه از دختر شایسته و زیبا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۳


آذین فر /āzinfar/

معنی: با شکوه و زیبای آرایش شده


آذین گل /āzingol/

معنی: زینت گل، زیورگل، کنایه از زیبایی بسیار زیاد


آرا /ārā/

معنی: مخفف آراینده، ۱- آراستن؛ زیور، زینت و آرایش؛ ۲- آرایشکننده، آراینده. این واژه با واژه‌ی عربی آرا (آراء) به معنی رأی‌ها، نظرها و عقیده‌ها هم آوا و هم نویسه می‌باشد.
فراوانی در ثبت احوال: ۹۰۴


آرادخت /ārā doxt/

معنی: آرا + دخت = دختر – دختر آراینده و مشاطه‌گر، دختر آرایشگر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آراگل /ārāgol/

معنی: آراینده گل ها، زیبا کننده گل ها
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آرام /ārām/

معنی: ۱- سکون، ثبات، آسایش، طمأنینه، صلح، آشتی، راحت؛ ۲-(در قدیم) مایه‌ی آرامش، آرامش بخش، تسلی بخش.
فراوانی در ثبت احوال: ۹۲۳۶


آرام چهر /āram-čehr/

معنی: آرام + چهر= چهره، نژاد ۱- آنکه چهره‌اش نشانگر آرامش است؛ ۲- از نژاد و گوهر آرام.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آرامدخت /ārāmdoxt/

معنی: دختر آرام دختر ساکت دختر با وقار
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۷


آرامدل /ārāmdel/

معنی: مایه تسلی خاطر، مایه امید، معشوق، معشوقه


آرامش /ārāmeš/

معنی: اسم مصدر از آرامیدن و آرمیدن، فراغت، راحت، آسایش، صلح، آشتی، ایمنی، امنیت، سنگینی، وقار و طمأنینه.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۱۸


آرامه /ārāme/

معنی: منسوب به آرام
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۸


آرای /ārāy/

معنی: هم معنی با آراستن ۱- آرایش کردن؛ ۲- زیور بستن، زینت دادن، ۳- آماده کردن، مهیا کردن؛ ۴- بیان کردن، بر زبان آوردن.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آرایه /ārāye/

معنی: ۱- آرایش ۲- در ادبیات صنعت بدیعی، صنعت، صناعت ۳- در ریاضی مجموعه ای که عناصر آن با نظم معینی کنار هم قرار گرفته باشد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آرتادخت /ārtādoxt/

معنی: دختر راست گفتار و درست کردار، دختر پاک و مقدس
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۲
پیشینه تاریخی: نام بانویی فرهنگدار و اقتصاد دان است که در زمان اشکانیان به خزانه داری یکی از شهریاران اشکانی رسید.


آرتونیس /ārtonis/

معنی: نام دختر ارته باذ که به ازدواجِ «اِوْمِنس» منشی اسکندر در آمد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آرتیستون /ārtistun/

معنی: نام دخترکوروش پادشاه هخامنشی


آرتیمس /ārtimes/

معنی: هم معنی اسم آرتِمیس
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۱


آرتینا /ārtinā/

معنی: آرتین + ا (پسوند اسم ساز)، منسوب به آرتین
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۷۸


آرتینه /ārtine/

معنی: آرتین + ه (پسوند نسبت)، منسوب به آرتین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آرشیدا /āršidā/

معنی: بانوی درخشان آریایی، بانوی آراسته و درخشان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۸۳۳


آرشین /āršin/

معنی: آرشین نام یکی از زنان دوره هخامنشی می‌باشد که به کاردانی مشهور بوده و هم به معنای دوست داشتنی نیز می‌باشد


آرمانا /ārmānā/

معنی: امیدوار، آرزومند


آرماندخت /ārmāndoxt/

معنی: دختری که دیدارش آرزوی قلبی دیگران است


آرماندیس /ārmandis/

معنی: آرمان= کمال مطلوب، ایده آل، آرزو + دیس (پسوند شباهت) ۱- شبیه به آرمان، آرزوگونه؛ ۲- مجاز از شخصِ ایده آل و دارای کمالِ مطلوب.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آرمی دخت /ārmidoxt/

معنی: دختر چالاک


آرمیلا /ārmilā/

معنی: اسم دختران در ایران باستان (شاهدخت)


آرنوش /ārnuš/

معنی: آر = آریایی، ایرانی + نوش = جاوید روی هم به معنی ایرانی و آریایی جاوید.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۸۲


آرنوشا /ārnušā/

معنی: منسوب به آرنوش، آریایی جاویدان، ایرانی جاوید، مرکب از آر به معنای آریایی بعلاوه نوش به معنای جاویدان
فراوانی در ثبت احوال: ۴۷۷


آرنیکا /ārnikā/

معنی: آریایی نیکو کردار، آریایی نیکو رفتار، آریایی خوب و زیبا
فراوانی در ثبت احوال: ۵۵۹۳


آروشا /ārošā/

معنی: درخشان، نورانی، سفید.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۸۰۲


آرونا /ārunā/

معنی: آرون + ا (پسوند نسبت)، منسوب به آرون
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آرویشه /ārviše/

معنی: نام روستایی در نزدیکی بیرجند


آریا چهر /āriyā-čehr/

معنی: آریا + چهر = نژاد، تبار، گوهر، اصل، دارای اصل و نژاد آریایی، آریا نژاد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آریادخت /āriādoxt/

معنی: دختر آریایی، دختر ایرانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: آریادخت «آرتوسونا» از خردمندترین بانوان تاریخ ایران کهن است.


آریانا /āriyānā/

معنی: منسوب به آریا، آریایی، نام قدیم ایران
فراوانی در ثبت احوال: ۹۲۲۳


آریاناز /āriyā nāz/

معنی: ۱- مایه‌ی افتخار نژاد آریایی؛ ۲- مظهر زیبایی و جمال نژاد آریایی.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۰۴


آریاندخت /āriāndoxt/

معنی: دختر آریایی


آریانه /āriyāne/

معنی: نام ایران به شکل کهن که «ایریانه» و «آریانه» (یعنی آریایی‌ها) نامیده می‌شده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۳


آریژه /āriže/

معنی: نام شهری در زمان اسکندر


آریسا /ārisā/

معنی: اریسا، ایرسا، رنگین کمان، ریشه بوته سوسن کبود، دختری که مانند آریاییان اصیل و نجیب است
فراوانی در ثبت احوال: ۳۸۶۷


آریسان /ārisān/

معنی: آری = آریایی + سان (پسوند شباهت)، مانند آریایی.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۱


آریشیدا /ārišidā/

معنی: آرشیدا، بانوی درخشان آریایی، بانوی آراسته و درخشان


آرین دخت /āriandoxt/

معنی: دختر آریایی، دختر ایرانی


آزاد دخت /āzād-doxt/

معنی: آزاد + دخت = دختر، ۱- دختر آزاده و نجیب و اصیل؛ ۲- دختر شاد و سرافراز.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آزادبخت /āzādbaxt/

معنی: دارای بخت و اقبال آزاد


آزادچهر /āzādčehr/

معنی: آزاد + چهر = اصل، نژاد ۱- آزاد چهره، دارنده‌ی نژاد و گوهر آزاد، دارای چهره‌ی آزادگان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آزاده /āzāde/

معنی: ۱- آزاد، اصیل؛ ۲- در قدیم به معنای نجیب، شریف، صالح
فراوانی در ثبت احوال: ۶۷۶۹۶
پیشینه تاریخی: نام زنِ چنگ نوازی در زمان بهرام گور.


آزاده خوی /āzādexui/

معنی: دارای خلق وخوی آزاد، ساده، بی‌تکلف


آزرم /āzarm/

معنی: ۱- داد، انصاف، شرم، حیا، لطف؛ ۲- در قدیم به معنای ملایمت، مهربانی، ارج و قرب، ارزش و احترام، آسودگی، آسایش.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۷


آزرم چهر /ārazm-čehr/

معنی: آزرم + چهر = چهره، ۱- دارای شرم و حیا؛ ۲- دارای روی مهربان؛ ۳- دارنده‌ی نژاد سالم؛ ۴- اندیشمند و محترم.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آزرم خاتون /āzarmxātun/

معنی: آزرم + خاتون = بانوی با حیا


آزرم دخت /āzarmdoxt/

معنی: دختر با حیا


آزرم دخت /ārazm-doxt/

معنی: هم معنی با اسم آزرمیدخت
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آزرمی دخت – آزرمیدخت /āzarmidoxt/

معنی: دختر باحیا، دختر با حیا دختر سنگین و با وجاهت
پیشینه تاریخی: نام دختر پرویز نوه انوشیروان که ۴ ماه بر ایران فرمانروایی کرد.


آزرمین /āzarmin/

معنی: ۱- آزرمگین، با حیا و با شرم؛ مؤدب؛ ۲- با فضیلت و با تقوی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آزیتا /āzitā/

معنی: ۱- سوزن کاری کردن؛ ۲- نقش زدن با قلم بر روی اشیا.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۷۹۲۴


آسا /āsā/

معنی: ۱- آسودن ۲- آسایش دهنده ۳- وقار، ثبات ۴- آراینده ۵- (در قدیم) شکل و شمایل.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۱۴


آسابانو /āsābanu/

معنی: بانوی با وقار، نام یکی از بانوان اساطیری


آسادخت /āsā doxt/

معنی: دختر زیبا، دختر با وقار، دختر آرام
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آسانا /āsānā/

معنی: دختر زیبا.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۷۲


آسایش /āsāyeš/

معنی: اسم مصدر از آسودن راحت، استراحت، آسانی، آسودگی، فراغ، سکون، آرام.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آسمان /ās(e)mān/

معنی: ۱- فضای لایتناهی که منظومه‌ها و صورت‌های فلکی در آن قرار دارند؛ ۲ – مجاز از عالم بالا، درگاه قدس خداوند، عالم غیب، جایگاه فرشتگان، عالم الوهیت و قداست؛ ۳- روز بیست و هفتم از هر ماه شمسی در ایران قدیم.
فراوانی در ثبت احوال: ۸۹۰
پیشینه تاریخی: نام فرشته‌ای موکل تدابیر امور


آسمان هور /āsemānhur/

معنی: خورشید آسمان، کنایه از فردی که زیباییش نظیر ندارد


آسمانه /ās(e)māne/

معنی: آسمان، سقف خانه
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آسودا /āsudā/

معنی: راحت و آرام، آسوده


آسوده /āsude/

معنی: صفت فاعلی از آسودن، استراحت یافته، راحت کرده، آرام گرفته، ساکن، فارغ، خوش، مسرور، بی‌رنج.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۳۱


آشتی /āšti/

معنی: رنجشی را فراموش کردن، پس از قهر از نو دوستی کردن، وفق، تلفیق، آرامش.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۰۷


آشنا /āšena/

معنی: ۱- دوست و رفیق مقابل بیگانه و غریب؛ ۲- شناسنده، آگاه به چیزی یا امری؛ ۳- عاشق، دلداده؛ ۴- دوست، رفیق.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۴


آشوب /āšub/

معنی: شور، انقلاب


آشیان /āšiān/

معنی: لانه و کاشانه


آفتاب /āftāb/

معنی: ۱- خورشید، شمس، کافه نیوز‌ی نورانی (از ثوابت) مرکز منظومه شمسی که نور و حرارت زمین از آن است؛ ۲- مجاز از نوری که از خورشید به زمین می‌تابد، نور و تابش خورشید؛ ۳- در قدیم و در مضامین شاعرانه مجاز از زنِ زیبارو؛ چهره‌ی زیبا.
فراوانی در ثبت احوال: ۹۴۶۱


آفتاب دخت /āftābdoxt/

معنی: دختر آفتاب، دختر خورشید، کنایه از زیبایی و خیره کنندگی


آفرنگ /āfrang/

معنی: حشمت، زیبایی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آفریده /āfaride/

معنی: ۱- مخلوق، خلق شده، از نیستی هست گردیده؛ ۲- بشر، انسان، آدمی.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۹۰


آفرین /āfarin/

معنی: ۱- تحسین، ستایش، مدح، شکر، سپاس، تهنیت، تبریک؛ ۲- نوایی در موسیقی؛ ۳- در قدیم به معنای درخواست و التماس از درگاه خداوند، دعا؛ ۴- آفرینش.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۲۸۹


آفرین دخت /āfarindoxt/

معنی: دختر تحسین برانگیز، دختری که تمام خوبی‌ها را دارد


آفرین گل /āfaringol/

معنی: گل تحسین برانگیز، کنایه از دختر بسیار زیبا


آفرین ماه /āfarinmāh/

معنی: ماه تحسین برانگیز، کنایه از دختری که زیباییش مانند ماه است


آفرین مهر /āfarinmehr/

معنی: کسی که از زیبایی مانند خورشید است یا بسیار با محبت


آفرین ناز /āfarinnāz/

معنی: دختری که بسیار ناز دارد، کنایه از دختر زیبا و طناز


آفرین نوش /āfarinnuš/

معنی: شنونده آفرین، کسی که تحسین همه را بر می‌انگیزاند


آفرینش /āfarineš/

معنی: ۱- عمل آفریدن، خلقت، خلق، ابداع، انشا، کائنات، ماسوی الله؛ ۲- در قدیم مجاز از همه‌ی آفریدگان، جهان هستی؛ ۳- در قدیم مجاز از سرنوشت، حکم تقدیر.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۵


آفشید /āfšid/

معنی: آف = مهر، خور، شمس + شید = نور، روشنایی، خورشید، آفتاب ۱- نور و روشنایی خورشید؛ ۲- آفتاب، خورشید؛ ۳- مجاز از زیبا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آگاه دخت /āgāhdoxt/

معنی: دختر آگاه، دختر مطلع، بانوی باخبر


آلاله /ālāle/

معنی: گیاهی است از تیره‌ی آلاله‌ها، شقایق، لاله‌ی نعمان، لاله‌ی قرمز.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۱۵


آلاوه /ālāve/

معنی: آتشدان، شعله آتش، جایی که در آن آتش روشن می‌کنند


آلوگونه /ālugune/

معنی: نام همسر اردشیر اول پادشاه هخامنشی، کسی که سرخی گونه‌هایش به آلو می‌ماند، دختر زیبا و به اصطلاح سرخ و سفید


آلیسا /alisa/

معنی: ایرسا، رنگین کمان، به بوته سوسن کبود نیز بدان جهت که دارای گلهای زرد و سفید و کبود است ایرسا گویند
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۲


آلینا /ālinā/

معنی: مجاز از زیبا و سرخ روی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۰۷


آمتیس /āmetis/

معنی: آمیتیس، نام دختر خشایار پادشاه هخامنشی


آمستریدا /āmesteridā/

معنی: نام دختر اردشیر دوم، [از اسامی کهن ایرانی].
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آمستریس /āmesteris/

معنی: برادر‌ زاده‌ی داریوش سوم، زن خشایارشاه، دختر اردشیر دوم؛ از اسامی کهن ایرانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آموده /āmude/

معنی: لعل، مروارید به رشته کشیده، آراسته، پیراسته، پرده


آمیتیدا /āmitidā/

معنی: همسر کوروش کبیر و نام دختر ایشتوویگو (آستیاگ) از پادشاهان ماد، که فرزندان او از شوهر اولش (سپیتامه) به نام‌های «سپیتاک» و «مهاجران» از طرف کوروش به مقام ساتراپی [استاندار] منصوب گشتند.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۴۳


آمیتیس (آمیتیس) /āmitis/

معنی: شاهدخت ایرانی دختر هووخشتر (شاه ماد) و نوه‌ی کیاکسار پادشاه ماد که پس از آن که نبرد بین شام و بابل و مصر با مادها به صلح انجامید به خواست پادشاه وقت که پدرش بود، به همسری بخت النصر پادشاه مصر در آمد. وی (بخت النصر) باغ های معلق بابل [از عجایب هفتگانه] را برای زنش آمیتیس ساخت.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۰۳


آنارام /anārām/

معنی: روشنایی بی فروغ و بی پایان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۳


آنوشا /ānušā/

معنی: مذهب و کیش.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۷۷۵


آهار /āhār/

معنی: گلی مرکب با گل برگهای پیوسته به رنگهای سفید، قرمز، نارنجی، صورتی، یا دو رنگ که انواع گوناگون کم پر و پُرپَر دارد


آهنگ /āhang/

معنی: ۱- قصد، عزم، نیت، اراده؛ ۲- اندیشه، خرد؛ ۳- صوت؛ ۴- سیما، قیافه؛ ۵- در موسیقی به معنی لحن، ملودی، قطعه‌ی موسیقی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۹


آهو /āhu/

معنی: غزال، غزاله، مجاز از معشوق زیبا، (در قدیم) مجاز از چشم زیبا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۷۲۷


آهو دخت /āhu-doxt/

معنی: آهو + دخت = دختر ۱- دختری به زیبایی آهو؛ ۲- مجاز از دختر زیباروی و شاهد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آهی /āhi/

معنی: غزال، شاهد، معشوق، عیب


آهید /āhid/

معنی: در گویش فارس آهوی صحرایی


آوا /āvā/

معنی: ۱- آواز، بانگ، صوت؛ ۲- عقیده، رأی؛ ۳- صدایی که به آواز خوانده می‌شود یا از آلات موسیقی به گوش می‌رسد؛ ۴- (در قدیم) شهرت، آوازه.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۳۴۴۳


آوادخت /āvādoxt/

معنی: دختر آوازه خوان، بانوی خوش صدا


آوادیس /āvādis/

معنی: کنایه از کسی که دلنشین است یا صدای دلنشینی دارد


آواز /āvāz/

معنی: ۱- هرنوع صدایی که دارای آهنگ باشد، صدای آهنگین؛ ۲- در موسیقی ایرانی صدایی آهنگین معمولاً در قالب یکی از دستگاه‌های موسیقی سنتی، که از حنجره‌ی انسان بیرون می‌آید و معمولاً با کلام همراه است؛ ۳- (در موسیقی ایرانی) گوشه‌ای در دستگاه‌های شور، افشاری، ماهور و بیات اصفهان؛ ۴- صدا؛ ۵- در قدیم به معنای صدای بلند، خروش و فریاد بوده است.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۰۱


آوازه /āvāze/

معنی: ۱- آگاهی؛ ۲- شهرت نیک، نام‌آوری؛ ۳- نغمه، ترانه، نوا؛ ۴- در قدیم و موسیقی ایرانی به معنای دستگاه بوده است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آواناز /āvānāz/

معنی: ۱-آوا و صوت قشنگ و زیبا؛ ۲- آوا و صدای متناسب و موزون؛ ۳- آوای توأم با کرشمه و غمزه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آوانوش /āvānuš/

معنی: آوا = صدا، بانگ، شهرت، آوازه + نوش= زندگی، بی مرگی، جاوید، ۱- آوا و صدای زندگی؛ ۲- آوا و صدای جاوید، بانگ بی مرگ و جاوید؛ ۳- مجاز از جاوید و ماندگار.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آون /āvan/

معنی: آونگ، نام رشته‌ای که خوشه انگور و بعضی میوه‌ها را به آن می‌بندند، آویزان، آویخته


آوید /āvid/

معنی: دانش، خرد، عقل، در زبان اوستایی کلمه های ‘ آوید، وید، ویدا ‘ هر سه به یک معنی به کار رفته است، مشتاق و خواهان
فراوانی در ثبت احوال: ۴۶۱


آویدا /āvidā/

معنی: آویدا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۷


آویده /āvide/

معنی: مشتاق، خواهان


آویز /āviz/

معنی: ۱- هر چیز کوچک و گران قیمت از نوع فلزهای قیمتی، و مانند آنها که به عنوان گردن بند، گوشواره، دست بند و مانند آنها می‌آویزند؛ ۲- گلی زینتی، به شکل زنگوله و قرمز رنگ؛ گل آویز؛ گل گوشواره؛ ۳- گیاه این گل که از خانواده‌ی مورد است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آویژه /āviže/

معنی: ۱- ویژه؛ ۲- خالص؛ ۳- معشوق؛ ۴- دلبر؛ ۵- پاکیزه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آویسا /āvisā/

معنی: [آو= آب + ی (پسوند نسبت) + سا (پسوند شباهت)]، مانند آب، همانند آب پاک، روشن و با صفا.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۳۴۳


آویشا /āvišā/

معنی: آویش = آویشن + ا (پسوند نسبت یا اسم ساز))، هم به معنای آویشن است و هم منسوب به آن.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آویشن /āvišan/

معنی: گیاهی از تیره‌ی نعناعیان با گل‌های سفید یا گلی و برگهای کوچک، پونه صحرائی، پونه کوهی.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۳۱


آویشه /āviše/

معنی: آویشن، گیاهی علفی و معطر از خانواده نعناع با شاخه‌های فراوان و گلهای سفید یا صورتی


آیرانا /āyrānā/

معنی: سرزمین آریایی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آیریا /āyriyā/

معنی: هم معنی اسم آریا
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آیریانا /āyriyānā/

معنی: به معنی ایران. + ن.ک. آریانا و آریانه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آینه /āyene/

معنی: هم معنی آیینه و آئینه
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۴۱


آیید /āeed/

معنی: شراره، آتش، اخگر، کنایه از شخص پر جنب و جوش


آییژ /āeež/

معنی: شراره، شراره آتش


آیینه (آئینه) /āyine، ā’ine/

معنی: ۱- سطح صاف و صیقل یافته شیشه‌ای یا فلزی که تصویر را منعکس میکند؛ ۲- در تصوف مجاز از دل عارف که حقایق در آن منعکس می‌شود؛ ۳- در قدیم و در موسیقی ایرانی نوعی طبل یا زنگ بوده که معمولاً در جنگ و از پشت فیل به صدا در می‌آورده‌اند.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۱۲


آئینه /āeene/

معنی: سطح صاف و صیقل یافته شیشه‌ای که تصویر را منعکس می‌کند، مجاز از دل عارف

 

اسم دختر با آ اوستایی

آبان داد – آبانداد /ābān dād/

معنی: داده آبان‎، کسی که در ماه آبان متولد شده است


آتوسا /ātusā/

معنی: در اوستایی زَبَردست – در اوستایی به معنای هوتَئُسا (=آتوسا) مادینه، و نیز نامِ شه بانوی دوست داشتنی گشتاسب شاه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۲۲۹
پیشینه تاریخی: نام چند شاهزاده خانم ایرانی عهد هخامنشی و مشهورترین آنان دختر کوروش بزرگ، زن داریوش اول و مادر خشایارشای اول است [حدود ۵۰۰ سال پیش از میلاد


آتین /ātin/

معنی: در زبان زند و پازند جدید، نو، بوجود آمده
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۴


آذرمه /āzarmah/

معنی: رئیس و بزرگ آتش‌ها (آتشکده‌ها)
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آرمتی /ārmati/

معنی: فروتنی، پاکی، فرشته محبت، فرشته نگهبان زمین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آرمیتا /ārmitā/

معنی: پارسا، پاک، فروتن.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۹۸۰


آرمیتی /ārmiti/

معنی: ۱- فروتنی، پاک، محبت و الهه زمین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۲
پیشینه تاریخی: در اساطیر (آرمیتی/آرمئیتی/آرمییتی= اسپندارمذ) یکی از نمادهای مادینه ی آریایی و از ایزد بانوان کیش زرتشتی است که در آسمان مینوی نمایشگر مهر و بردباری و فروتنی و در گیتی دختر اَهورامزدا، مادر زمین و فرشته ی نگاهبان آن است.


آزرمیدخت /āzarmi doxt/

معنی: [آزرمی (اوستایی)= پیر ناشدنی+ دخت (پهلوی) = دختر و به معنی دخترِ پیر ناشدنی یا دخترِ همیشه جوان
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱
پیشینه تاریخی: خواهر «بوران دخت» و دختر خسرو پرویز، ملکه‌ی ساسانی [۶۳۱ میلادی] که پس از چند ماه سلطنت کشته شد.


آسنا /āsnā/

معنی: روشنایی درونی، سرشت مادرزادی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۷۲۶


آسیمن /āsiman/

معنی: سیمین، نقره فام


آمیتریس /āmitris/

معنی: ستاش کننده، شکر کننده، دختر داریوش سوم هخامنشی و همسر خشایارشا


آناهیت /ānāhit/

معنی: ۱- بی‌آلایش، پاک، به دور از آلودگی و ناپاکی؛ ۲- در اساطیر به معنای مادر مقدسِ نیالوده (= باکره)، برجسته ترین نماد مادینه‌ی آریایی، نمایه‌ی زن (= مادر کامل) است.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۸۷


آناهیتا /ānāhitā/

معنی: ۱- بی‌آلایش، پاک، به دور از آلودگی و ناپاکی؛ ۲- در اساطیر به معنای مادر مقدسِ نیالوده (= باکره)، برجسته ترین نماد مادینه‌ی آریایی، نمایه‌ی زن (= مادر کامل) است.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۵۷۱


آناهید /ānāhid/

معنی: ۱- بی‌آلایش، پاک، به دور از آلودگی و ناپاکی؛ ۲- در اساطیر به معنای مادر مقدسِ نیالوده (= باکره)، برجسته ترین نماد مادینه‌ی آریایی، نمایه‌ی زن (= مادر کامل) است.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۶۸


آنیتا /ānitā/

معنی: آراستگی، مهربانی، خوشرویی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۴۱۷

 

اسم دختر با آ کردی

آروا /ārvā/

معنی: نام فرشته‌ای در آیین زرتشت


آرینا /āriyanā/

معنی: از نسل آریایی، نجیب و با اصالت، آرین+ ا (پسوند نسبت)، منسوب به آرین
فراوانی در ثبت احوال: ۹۱۶۰
پیشینه تاریخی: این واژه با آرینا/arina/ هم نویسه است، که در اساطیر آرینا نام ایزد بانوی خورشید در میان قوم قدیمی هیتی است که دیر زمانی آسیای کوچک در سطه‌ی ی آنان بود و از خود فرهنگ و شهر آبادی شایان توجهی را به یادگار گذاشتند


آسکی /āski/

معنی: آهو،کنایه از زیبایی و دلفریبی


آسمین /āsmin/

معنی: ۱- یاسمن (گل)؛ ۲- (در بعضی منابع کردی) آسمان.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۰۳


آسو /āsu/

معنی: ۱- به معنی افق طلایی؛ ۲- در اوستایی آسو به معنای تندی، شتاب و کوشا آمده است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۶۹


آگرین /āgarin/

معنی: ۱- آتشین، آذرین؛ ۲- در کردی کنایه از آدم بسیار شجاع و پرکار است.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۲۸


آلند /āland/

معنی: اولین پرتو خورشید


آوان /āvān/

معنی: ۱- آبادان، آباد؛ ۲- مُزد؛ ۳- وسیع، زیاد.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۷۱


آوین /āvin/

معنی: ۱. (آو= آب + ین (پسوند نسبت))، به رنگ آب، مانند آب، زلال، پاک؛ ۲- در کردی به معنی عشق.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۷۲۱


آوینا /āvinā/

معنی: ۱- (آو= آب + ین (پسوند نسبت))، به رنگ آب، مانند آب، زلال، پاک؛ ۲- در کردی به معنی عشق.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۱۱۸


آیرین /āyrin/

معنی: ۱- آگرین، آهرین؛ ۲- آتشین.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۸۲

 

اسم دختر با آ ترکی

آبش خاتون /ābešxātun/

معنی: مونث آبش، دختر اتابک سعدبن ابوبکر


آترین /ātarin/

معنی: آتر = آتش + ین (پسوند نسبت)، منسوب به آتش، آتشین؛ ۲- مجاز از زیبارو
فراوانی در ثبت احوال: ۲۷۰۷
پیشینه تاریخی: در دوره‌ی هخامنشی آترین بانویی نامدار از بازماندگان کمبوجیه پسر کوروش شاه بود که بر داریوش بزرگ شورش کرد.


آتلاز /ātlāz/

معنی: اطلس، حریر، پارچه نرم و لطیف اسم


آدلیا /ādliyā/

معنی: نامی، مشهور، مجاز از دختری که به لحاظ زیبایی مشهور و نامی است.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۷۲


آلان قوا /ālānqovā/

معنی: آلان گوا، زیبای وحشی، دختر زیبا


آلتنای /āltenāy/

معنی: ماه طلایی – زر، طلای ناب
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آلتین /āltin/

معنی: آلتنای، زر، طلای ناب نام ایرانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۴


آلتین گلین /āltin galin/

معنی: عروس طلایی


آلتینآی(آلتینای) /āltināy/

معنی: ۱- ماه طلایی، ماه زرین؛ ۲- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۵۷


آلما /ālmā/

معنی: ۱- درخت سیب جنگلی؛ ۲- در ترکی به معنای سیب
فراوانی در ثبت احوال: ۲۱۹۵
پیشینه تاریخی: درخت سیب جنگلی را در رودسر سیب، هسیب و هسی و در توالش سف و در ارسباران و آستارا «آلما» می‌خوانند


آلماز /ālmāz/

معنی: الماس
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آلیش /āliš/

معنی: شعله، شعله گیر


آلیشان /ālišān/

معنی: شعله ور
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آلین /ālin/

معنی: آل= سرخ + ین (پسوند صفت ساز)، سرخ گون، قرمز رنگ
فراوانی در ثبت احوال: ۷۸۰
پیشینه تاریخی: در قدیم نام روستایی در مرو، سفلای رودخارقان.


آماندا /āmāndā/

معنی: در امان، در پناه تو.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۱۰


آماندانا /āmāndānā/

معنی: آماندا، در امان، در پناه تو


آنا /ānā/

معنی: ۱- زن، مادر، والده، مام؛ ۲- زن سالخورده؛ ۳- اساسی، پایه
فراوانی در ثبت احوال: ۸۵۸۳
پیشینه تاریخی: در میتولوژی یونان، آناپرانا خواهر ملکه دیدون، Didon که افسانه‌ی او به هنگام کوچ مردم تروا به سرزمین های لاتین رواج یافت.


آناتا /ānātā/

معنی: آنا= مادر+ تا= نظیر، مانند، لنگه و به معنای نظیر و مانند مادر، لنگه‌ی مادر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آناتای /ānā tāy/

معنی: ۱- به معنی مانند مادر؛ ۲- نظیر و همتای مادر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آناشید /ānāšid/

معنی: مرکب از کلمه ترکی آنا به معنای مادر و کلمه فارسی شید به معنای خورشید، دختر زیباروی مادر، مایه دلگرمی و روشنایی زندگی مادر
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۹


آنالی /ānāli/

معنی: از دو جزء آنا (مادر) + پسوند نسبت ساز (لی) ۱- دارنده‌ی محبت؛ ۲- برخوردار از محبت مادر؛ ۳- مادر دار، دارای مادر.
فراوانی در ثبت احوال: ۸۰۰


آنایار /ānāyār/

معنی: یار مادر


آنلی /ānli/

معنی: بافهم، باشعور، فهمیده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۳


آنیل /ānil/

معنی: ۱- به خاطر آورده شدن؛ ۲- مشهور، نامی.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۴۴۶


آنیلا /ānilā/

معنی: ۱- افراد مشهور و نامی؛ ۲- مجاز از مشهور و نامی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آنیلار /ānilār/

معنی: ۱- افراد مشهور و نامی؛ ۲- مجاز از مشهور و نامی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آوادان /āvādān/

معنی: زیبا، قشنگ


آی /āy/

معنی: ماه


آی اوز /āy oz/

معنی: ماهرخ، ماهرو


آی بی بی /āy bibi/

معنی: ماه بی بی


آی پارا /āy pārā/

معنی: ۱- ماه پاره، پاره‌ی ماه؛ ۲- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۷۶


آی خانم /āy xanum/

معنی: ماه بانو


آی سودا /āy sudā/

معنی: ۱- ماه در آب‌؛ ۲- مجاز از زیبا رو و با طراوت.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۷۹۱


آی گوزل /āy gozel/

معنی: ماه زیبا


آیا تای /āyā tāi/

معنی: مثل ماه، دختری که مانند ماه زیباست، بانوی درخشان


آیاتای /āyā tāy/

معنی: ۱- به معنی مانند ماه؛ ۲- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آیآنا /āyānā/

معنی: ماه مادر.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آیتا /āitā/

معنی: آی = ماه + تا= نظیر، مانند، لنگه، ۱- نظیر و مانند ماه، لنگه ی ماه؛ ۲- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۴۹


آیتاش /āy tāš/

معنی: همتای ماه – مجاز از زیباروی مثل ماه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آیتان /āy tān/

معنی: ۱- مانند ماه؛ ۲- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۹


آیتای /āy tāy/

معنی: ۱- به معنی مانند ماه، ماه وش؛ ۲- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۱


آیتک /āytak/

معنی: ۱- ماه تنها، ماه بی همتا؛ ۲- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۹۹


آیتکین /āy takin/

معنی: مه وش، مانند ماه، زیبا، غلام ماه
فراوانی در ثبت احوال: ۷۹۱


آیتن /āy tan/

معنی: ۱- به معنی ماه بدن، ماه پیکر، برابر با ماه؛ ۲- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۲۰


آیتین /āy tin/

معنی: ۱- گوشه و لبه ی ماه؛ ۲- مجاز از پاره ماه؛ ۳- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۹


آیجان /āyjan/

معنی: پاک و آراسته همچون ماه


آیدا /āydā/

معنی: مهوش، مانند ماه، درلاتین: خوشحال و شاد اروپایی شده کلمه هاید
فراوانی در ثبت احوال: ۹۷۵۵۲


آیدان /āydān/

معنی: مانند ماه، بانوی زیبا رو، دختری که چهره‌اش همچون ماه زیباست
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۰


آیدک /āydak/

معنی: آیتک، مانند ماه


آیدنگ /āydeng/

معنی: مهتاب


آیدینا /āydinā/

معنی: ۱- روشن و مبارک؛ ۲- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۵۷


آیسا /āy sā/

معنی: آی= ماه + سا (پسوند شباهت)، ۱- مثل ماه، شبیه به ماه؛ ۲- مجاز از زیبا رو.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۶۷۱۱


آیسان /āysān/

معنی: آی = ماه + سان (پسوند شباهت)، ۱- مثل ماه، همانند ماه، مهسا؛ ۲- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۸۶۰۳


آیسل /āysel/

معنی: ۱- به معنی ماه شفاف، ۲- مترادف معنای ائل‌سئون به معنی وطن پرست
فراوانی در ثبت احوال: ۶۵۹۰
پیشینه تاریخی: رود قابل کشتیرانی در هلند به طول ۱۱۶ کیلومتر در دهانه‌ی شمالی رود راین که به دریای آیسلمر می‌ریزد.


آیسن /āy sen/

معنی: ۱- به معنی مانند ماه هستی؛ ۲- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۰۶۳


آیسو /āysu/

معنی: آی = ماه + سو = آب ۱- ماه و آب؛ ۲- مجاز از زیبارو، با طراوت و درخشنده.
فراوانی در ثبت احوال: ۴۲۷۲


آیسون /āy sovan/

معنی: دوستدار ماه.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۵


آیسین /aysin/

معنی: مانند ماه زیبارو
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۸


آیشن /āy šen/

معنی: ۱- شبیه ماه؛ ۲- مجاز از زیبا رو.
فراوانی در ثبت احوال: ۹۲۸


آیشین(آیشین) /āy šin/

معنی: ۱- به معنی مثل و مانند ماه و ماهوار، شبیه ماه؛ ۲- مجاز از زیبا.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۰۴


آیگین /āygin/

معنی: آی = ماه + گین = جزء پسین بعضی از کلمه‌های مرکّب به معنی دارنده، همراه ۱- دارنده و همراه ماه؛ ۲- مجاز از زیباروی.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۳۵۵


آیلا /āylā/

معنی: هاله‌ی ماه، هاله.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۶۷۸


آیلار /āy lār/

معنی: ۱- زیبا و پاک، جمع ماه؛ ۲- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۲۳۰۵۹


آیلر /āy lar/

معنی: ۱- جمع ماه، ماه ها؛ ۲- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۲۲


آیلی /āyli/

معنی: مهتاب.
فراوانی در ثبت احوال: ۸۲۶


آیلین /āylin/

معنی: هاله، اطراف ماه، هاله‌ی ماه.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۶۴۷۶


آیما /āymā/

معنی: آی= ماه + ما= مخفف ماه،۱- ماهرو؛ ۲- مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۷۵۹


آیماه /āymāh/

معنی: آیماه
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۹


آینا /āynā/

معنی: آینه، آبگینه، شیشه، دختر زیبارو، بانوی سپید چهره – مجاز از زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۴۷


آینور /āynur/

معنی: اسم ترکیبی ترکی_عربی به معنی نور ماه، نورانی مثل ماه، روشنایی ماه


آینور(آینور) /āy nur/

معنی: ۱- روشنایی و فروغ ماه، نور ماه، نورانی مثل ماه؛ ۲- مجاز از مهتاب؛ زیبارو.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۱۶۵

 

اسم دختر با آ عربی

آتنا /ātenā/

معنی: از واژه‌های قرآنی در سوره بقره، آل‌عمران و کهف به معنای عطا کن به ما، ببخش به ما
فراوانی در ثبت احوال: ۷۹۱۹۴
پیشینه تاریخی: در یونان باستان آتنا رب النوع یونانی مظهر اندیشه، هنرها، دانش‌ها و صنعت، دختر زئوس و الهه‌ای است که اسم خود را به شهر «آتن» داده.


آتیه /ātiye/

معنی: ۱- آینده، زمان آینده؛ ۲- مجاز از وضع و حالت چیزی در زمان آینده به ویژه وضع و حالت خوب یا مناسب.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۹۹۷


آسیه /āsiye/

معنی: ۱- اندوهگین؛ ۲- استوانه، ستون
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۶۹۱۲
پیشینه تاریخی: نام زن فرعون [رامسس دوم ۱۳۰۴- ۱۲۳۷ پیش از میلاد] معاصر با موسی(ع) که در روایات اسلامی زنی صالح و متقی و نیکوکار معرفی شده است، و به حضرت موسی(ع) ایمان آورد.


آفاق /āfāq/

معنی: ۱- جمع افق، عالم، گیتی، جهان؛ کرانه‌های آسمان، اطراف؛ ۲- مجاز از عالم ظاهر و جهان ماده؛ ۳- در قدیم مجاز از جهانیان، همه‌ی مردم جهان بوده است.
فراوانی در ثبت احوال: ۷۱۸۶


آفاق السادات /āfāqosādāt/

معنی: اطراف، کشورها، جهان


آلاء /ālā’/

معنی: ۱- نعمت‌ها، نیکی‌ها، نیکویی‌ها؛ ۲- از واژه‌های قرآنی.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۲۳۹


آمال /āmāl/

معنی: جمع امل، امیدها، آرزوها.
فراوانی در ثبت احوال: ۳۷۶


آمنا /āmanā/

معنی: ۱- صورت دیگر آمنه؛ ۲- امین شده؛ ۳- زن ایمان آورنده.
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آمنه /āmene/

معنی: مؤنث اسم آمن و به معنای ایمن و بی‌خوف، در امن و امان
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۵۱۵۴
پیشینه تاریخی: [حدود ۴۶ پیش از هجرت] دختر وهب ابن عبد مناف ابن زهره و مادر پیامبر اسلام(ص).


آنسه /ānese/

معنی: ۱- زن نیکو؛ ۲- دختر خانم؛ ۳- زن نیکو زبان.
فراوانی در ثبت احوال: ۶۸۰


آیات /āyāt/

معنی: جمع آیه، آیه‌ها، نشانه‌ها، علامت‌ها.
فراوانی در ثبت احوال: ۵۳۱۳


آیه /āyeh/

معنی: نشانه، نشان‌، معجزه، دلیل، حجت، برهان؛ ۲- اعجوبه، عجیبه
فراوانی در ثبت احوال: ۷۱۸۵

 

اسم دختر با آ در سایر ریشه ها

آبرنگ /ābrang/

معنی: دختری که پوست لطیف و نرمی دارد
ریشه: لری


آبنوس /ābnus/

معنی: ۱- چوبی سیاهرنگ و سخت و سنگین (گران بها)؛ ۲- درختی هم خانواده با خرمالو که بیشتر در مناطق گرمسیری آسیا و آفریقا می‌رویَد.
ریشه: یونانی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۷


آپادیپا /āpādipā/

معنی: آتش افروز و گرما بخش، نورانی مانند خورشید
ریشه: سانسکریت


آپگیا /āpgiya/

معنی: وجود فرخنده، نعمت، موهبت
ریشه: سانسکریت


آپگیتی /āpgiti/

معنی: ترانه، آواز دلنشین
ریشه: سانسکریت


آتاشا /ātāšā/

معنی: مجاز از هم نام.
ریشه: فارسی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آتاناز /ātā nāz/

معنی: افتخار پدر، موجب آسایش و شادکامی پدر، عزیزِ پدر.
ریشه: فارسی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۶۶۵


آترا /ātrā/

معنی: ۱- آتشین، آذرین؛ ۲- مجاز از سرخ‌رو و زیبا
ریشه: یونانی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۰
پیشینه تاریخی: آترا دختر پیته، Pithe نواده‌ی پله‌ویس،Pelevis و مادر تزه است. بیشتر شهرت آترا از موجودیت شگفت انگیز تزه و قهرمانی‌های او سرچشمه می‌گیرد که سوژه‌ی بسیاری از فیلم‌ها و داستان‌ها نیز شده است چنان که گفته‌اند آترا پس از سقوط تزه از کوه که به مرگ او انجامید از فشار اندوه و ناراحتی درگذشت.


آتری /ātri/

معنی: ۱- آتشین، آذرین؛ ۲- مجاز از سرخ‌رو و زیبا
ریشه: یونانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آتور /ātur/

معنی: ۱- آتش، آذر؛ ۲) نام فرشته‌ی در ایران باستان.
ریشه: پهلوی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۹۲
پیشینه تاریخی: یک بخش از تقویم قدیمی ایرانی که مغهای دوران پادشاهی ماد بر پایه روح و زروانی آن را تغییر داده‌اند


آتورینا /āturinā/

معنی: تغییر دهنده، متحول کننده، مشتق از واژه آشور که با گذشت زمان ش به ت تبدیل شده است
ریشه: آشوری


آدرین /ādrin/

معنی: آدر = آتش + ین (پسوند نسبت) + الف اسم ساز)، ۱- آتشین، سرخ‌روی؛ ۲- مجاز از زیبارو
ریشه: لاتین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۵۹۸


آدنیس /ādonis/

معنی: آدونیس،‌ گلی به زرد و قرمز رنگ که موقع تابش خورشید باز می‌شود
ریشه: فنیقی


آدورینا /ādorinā/

معنی: آدور، مأخوذ از افسانه گیل گمش بابلی، یاری دهنده، کمک کننده
ریشه: آشوری


آذار /āzār/

معنی: نام ماه سوم از سال شمسی عربی برابر با مارس یا فروردین، بهار
ریشه: سریانی


آذر /āzar/

معنی: ۱- در قدیم آتش، نار؛ ۲- ماه نهم از سال شمسی، نام روز نهم از ماه شمسی در ایران قدیم – ۳ – مجاز از آتشکده
ریشه: پهلوی
فراوانی در ثبت احوال: ۷۶۹۲۳
پیشینه تاریخی: فرشته نگهبان آتش نزد ایرانیان باستان.


آذرنوش /āzar-nuš/

معنی: در شاهنـامه «نوش‌آذر» آمده و آن نام آتشکده‌ای است در بلخ که زرتشت در آنجا به دست یک تورانی کشته شد؛ نام آتشکده‌ی دوم از جمله‌ی هفت آتشکده‌ی فارسیان.
ریشه: شاهنامه
فراوانی در ثبت احوال: ۴۱۴


آراسته /ārāste/

معنی: صفت مفعولی از آراستن – ۱- آرایش شده و زینت و زیور داده شده؛ ۲- آن که علاوه بر ظاهر مرتب دارای صفت‌های خوب اخلاقی نیز هست؛ ۳- (در قدیم) منظم، مرتب، دارای سامان، با زیور و زینت.
ریشه: پهلوی
فراوانی در ثبت احوال: ۴۹۳۹


آرالیا /ārāliyā/

معنی: نام عمومی گروهی از گیاهان علفی، درختی و درختچه‌ای که بعضی از آنها زینتی‌اند
ریشه: انگلیسی


آرامیس /aramis/

معنی: آرامش، راحتی
ریشه: یونانی


آرامیس /ārāmis/

معنی: آرامش، راحتی
ریشه: یونانی


آرتامیس /ārtāmis/

معنی: هم معنی اسم آرتِمیس، آرتِمیس.
ریشه: یونانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آرتمیز /ārtmiz/

معنی: آرتمیز اول پادشاه هالیکارناس، وی در جنگ خشیارشا ضد یونانیان شرکت داشت و در سالامین جنگید. [این نام در گذشته برای مردان هم بکار رفته است ولی اکنون برای نامگذاری دختران استفاده می‌شود].
ریشه: لاتین
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آرتمیس /ārtemis/

معنی: آرتمیس (در میتولوژی یونان) ایزد بانوی حامی شکار، حیوانات وحشی، گیاهان، عفت زنان و تولد کودکان بوده است؛ نام یکی از بانوان ایران باستان در زمان خشایارشا که دریادار بود.
ریشه: یونانی
فراوانی در ثبت احوال: ۴۳۰۱
پیشینه تاریخی: نام یکی از چند تن الهه‌ی یونانی که بر سکه‌های اشکانی صورت یا علامت آنها نقش شده است


آرتیمیس /ārtimis/

معنی: در اساطیر یونان، خدای شکار و خواهر دوقلوی آپولون، همچنین نام شیرزنی که فرمانده نیروی دریایی کمبوجیه در جنگ بین ایران و یونان بود
ریشه: یونانی


آرزو /ārezu/

معنی: ۱- خواهش، کام، مراد، چشمداشت، امید، توقع و انتظار ۲- میل و اشتیاق برای رسیدن به مراد یا مقصودی معمولاً مطلوب
ریشه: پهلوی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۵۵۴۷۶
پیشینه تاریخی: (در شاهنامه) دختر شاه یمن و همسر سلم پسر فریدون و نیز دختر ماهیار گوهر فروش و همسر بهرام گور.


آرژان /āržān/

معنی: نقره
ریشه: فرانسوی


آرسینه /ārsine/

معنی: زن مبارز
ریشه: عبری


آرمینا /ārminā/

معنی: آرمین + ا (پسوند نسبت)، منسوب به آرمین
ریشه: شاهنامه
فراوانی در ثبت احوال: ۴۴۵۲
پیشینه تاریخی: نام ساتراپ نشینِ [سرزمین تحت فرمان استاندار] ارمنستان که پارسیان (ایرانیان) به آن «آرمینا» و بابلیان به آن «اورارتو» می‌گفتند.


آرمینه /ārmine/

معنی: آرمین + ه/-e/ (پسوند نسبت)، منسوب به آرمین
ریشه: شاهنامه
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۱۰


آرنا /ārnā/

معنی: نهر و رودخانه.
ریشه: ترکمنی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۳


آریس /aris/

معنی: ﺩﺧﺘﺮﻯ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻋﺮوﺱ زﯾﺒﺎﺳﺖ، برزگر
ریشه: ارمنی


آریستا /āristā/

معنی: آریستاکس، زیبا و خوشکل مانند عروس (آریس به معنای عروس + تا پسوند مشابهت)، برزگر، کشاورز
ریشه: ارمنی
فراوانی در ثبت احوال: ۴۱۴


آزاله /āzāle/

معنی: گلی خوشبو که معمولا به شکل قیف یا زنگوله است و به رنگهای سفید، صورتی، زرد، قرمز، و ارغوانی دیده می‌شود
ریشه: فرانسوی


آزالیا /āzāliya/

معنی: گلی خوشبو که معمولا به شکل قیف یا زنگوله است و به رنگهای سفید، صورتی، زرد، قرمز، و ارغوانی دیده می‌شود
ریشه: انگلیسی


آساره /āsāre/

معنی: نام دختر به زبان لری بختیاری به معنی کافه نیوز.
ریشه: لری
فراوانی در ثبت احوال: ۳۱۴


آسنات /āsenāt/

معنی: نام همسر حضرت یوسف و دختر فوتی فارع کاهن شهر آون (یکی از مناطق مصر) بود
ریشه: یونانی


آسیا /āsiyā/

معنی: بزرگترین قاره از قاره‌های پنج‌گانه جهان.
ریشه: عبری
فراوانی در ثبت احوال: ۷۱۹


آشورینا /āšorina/

معنی: منسوب به آشور، برهم زننده، تغییر دهنده، نام دومین فرزند سام که نینوا را بنا نهاد
ریشه: آشوری


آصفه /āsefe/

معنی: آصف + ه (پسوند نسبت)، منسوب به آصف
ریشه: فارسی – عربی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۲۶


آفرودیت /āfrodit/

معنی: ربه النوع زیبایی و عشق و موسیقی یونان باستان، ناهید
ریشه: یونانی


آق بانو /āqbānu/

معنی: آق (ترکی) + بانو (فارسی) = بانوی سپید، کسی که چهره‌ای زیبا و سفید دارد
ریشه: فارسی – ترکی


آق گل /āqgol/

معنی: آق (ترکی) + گل (فارسی) = گل سفید
ریشه: فارسی – ترکی


آلا /ālā/

معنی: سرخ، سرخکم‌رنگ.
ریشه: پهلوی
فراوانی در ثبت احوال: ۵۹۳۰


آلاگل /ālāgol/

معنی: آلا (ترکی) + گل (فارسی) = گل رنگی
ریشه: فارسی – ترکی


آلبا /ālbā/

معنی: سحر سپیده روشنی صبح
ریشه: لاتین


آلنوش /ālnuš/

معنی: عروس جاودانی دریا، دختر زیبا و دلربا
ریشه: ارمنی


آلیس /ālis/

معنی: الیس یک اسم دخترانه با ریشه فرانسوی به معنی بانوی نجیب زاده، دختر اصیل
ریشه: فرانسوی


آماتیس /āmātis/

معنی: نوعی کوارتز شفاف به رنگ بنفش یا صورتی که در جواهرسازی به کار می‌رود
ریشه: یونانی


آن /ān/

معنی: توفیق دهنده، فیض بخش
ریشه: عبری


آنجلا /ānjelā/

معنی: آنجلا شکل دخترانه نام پسر انجلوس
ریشه: انگلیسی


آندیا /āndiyā/

معنی: نام همسر بابلی اردشیر درازدست شهریار هخامنشی است. از او خبر زیادی در دست نیست جز آن که از همسران محبوب پادشاه بزرگ ایرانی بوده است.
ریشه: بابلی
فراوانی در ثبت احوال: ۶۹۱۵


آنژلا /ānželā/

معنی: فرشته خو
ریشه: اسپانیایی


آنو /āno/

معنی: در دین بابلی، نام خدای آسمان
ریشه: بابلی


آنوش /ānuš/

معنی: بی ‌مرگ، جاوید، جاویدان.
ریشه: ارمنی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۴۵


آنیا /āniā/

معنی: خدای دریا، الهه یونانیها و در ترکی از آنا به معنی مادر می‌آید و در فارسی به معنی بی نظیر یا عشق مطلق است
ریشه: یونانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۴


آنیسا /ānisā/

معنی: مانند عشق، مبارز بزرگ، خاطره، مانند مهربانان
ریشه: یونانی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۷۴۹۵


آنیکا /anika/

معنی: فرد خوش صورت و زیبا
ریشه: عبری
فراوانی در ثبت احوال: ۱۱۵


آنیه /āniye/

معنی: ظرف ها، گرم
ریشه: قرآنی
فراوانی در ثبت احوال: ۳۳۸


آی پری /āy pari/

معنی: آی (ترکی) + پری (فارسی) = ماه پری
ریشه: فارسی – ترکی


آی نشان /āy nešān/

معنی: آی (ترکی) + نشان (فارسی) = دارای نشان ماه
ریشه: فارسی – ترکی


آیدانا /āydānā/

معنی: آیدان + ا (پسوند نسبت)، منسوب به آیدان
ریشه: فارسی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آیدیس /āydis/

معنی: آی= ماه + دیس (پسوند شباهت)، ۱- شبیه به ماه، مانند ماه، به زیبایی و تابندگی ماه؛ ۲- مجاز از زیبارو.
ریشه: فارسی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۸۴


آیرا /āyrā/

معنی: ۱- جدا، سوا، دیگری؛ ۲- مجاز از ممتاز و برجسته.
ریشه: ترکمنی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۲۹


آیسانا /āysānā/

معنی: آی = ماه + سان (پسوند شباهت) + ا (اسم ساز)، ۱- همچون ماه، به مانند ماه، ماه وش؛ ۲- مجاز از زیبارو.
ریشه: فارسی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۶۳۳


آیسوده /āysude/

معنی: آی = ماه + سوده = ساییده شده، به صورت گَرد درآمده ۱- ماه ساییده شده؛ ۲- مجاز از زیباروی.
ریشه: فارسی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آیسونا /āy sonā/

معنی: ۱- مرغابی ماه گونه، اردک وحشی چون ماه؛ ۲- مجاز از زیبارو.
ریشه: ترکمنی
فراوانی در ثبت احوال: ۶۳۷


آیفر(آیفر) /āy far/

معنی: ۱- شأن و شکوه ماه، عظمت ماه؛ ۲- مجاز از زیبا رو.
ریشه: فارسی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۰۶


آیگل /āygol/

معنی: آی (ترکی) + گل (فارسی) = گلی چون ماه
ریشه: فارسی – ترکی


آیگل(آیگل) /āy gul/

معنی: ۱- گل ماه، ماه گل، گل زیبا چون ماه؛ ۲- مجاز از زیبارو و لطیف.
ریشه: فارسی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۶۰۲


آینار /āy nār/

معنی: آی = ماه + نار= انار، ۱- انار سفید، ۲- ویژگی کسی که چون انار سرخ است و چون ماه زیباست؛ ۳- مجاز از زیبارو.
ریشه: فارسی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۹۵


آیناز /āy nāz/

معنی: آی = ماه + ناز، ۱- ماه قشنگ و زیبا؛ ۲- مجاز از زیبارو.
ریشه: فارسی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۶۱۶۱۶


آینام /āy nām/

معنی: [آی = ماه + نام = (در قدیم) مجاز از نشان، اثر، صورت، ظاهر، مشهور]. ۱- روی هم به معنی نشان و اثر ماه؛ ۲- دارای صورت و ظاهر ماه؛ ۳- مجاز از زیبارو.
ریشه: فارسی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۱۰۱


آینوش /āy nuš/

معنی: ۱- ماه جاویدان؛ ۲- مجاز از نور ماهی که پر فروغ و همیشگی است، زیبایی زوال ناپذیر.
ریشه: فارسی – ترکی
فراوانی در ثبت احوال: ۲۲۷

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا